استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

گفته بودم دیگه با سها مشکلی ندارم


خب حرفم رو پس میگیرم  چون تمام دیشب ام پی تری ام رو ازم گرفته بود و نمیداد و موقعی هم که پس داد دیگه من خوابم مییومد


نکته جالبش اینجا بود که با آهنگهای غمگین مثل داریوش میرفت تو حس و لبش آویزون میشد و چشماش رو ریز می کرد


با آهنگ های شادش هم بشکن میزد و قر میداد و کلا خوش بود


امروز هم خبر خاصی نبود یعنی انقدر پر شدم از روز مره گی که تا مییام فکر کنم میبینم شب شد


باید برم بخوابم


البته امروز بعد یه عالم تنبلی در عرصه آشپزی یه سری به سایت ایران شف زده بودم  دیدم یه عکس ماه گذاشته زیرش هم نوشته بمب میوه


آقا دیدیم خیلی خوشگله یعنی این نونش شبیه یه کاسه بود که با خامه و میوه پر شده بود و آدم رو یاد شیرینی فروشی پاستور مینداخت


خلاصه آستین بالا زدیم به امر مهم شیرینی پزی روی آوردیم  و با اینکه کلی هم زحمت کشیدیم

اصلا اونی که می خواستیم نشد که نشد


خب شانسی دیگه همش که خوب در نمییاد ( به خودم امیدواری دادم )


خلاصه بد جوری ویار شیرینی تر ایران رو داریم که اینجا اصلا پیدا بشو نیست


رفتم برای تولد سها یک عدد قالب کیک گرفتیم با شکل دلقک  بسیار قشنگه اما خب یه کم سخته درست کردنش اما مطمئنم که از پسش بر مییام بر هم نیام میدم نسرین درستش کنه


بشقاب ها و کارت دعوتها و لیوانهای تولد سها همه اش شبیه همه یعنی رو همش شکل بادکنک های رنگی و روبان های رنگی رنیگیه


سها هم در حد بمب اتم خونه خراب کن شده و  به طرز وحشتناکی من و باباش رو اذیت می کنه


همش یا صدای جیغ من در مییاد یا داد باباش


خدا کنه دو ساله که شد آدم تر  بشه


امروز هم رفته بودم پیاده روی رگ پایم گرفت و کلی به خاطر درد پام گریه کردم و دو ساعت استراحت کردم و قرص خوردم بهتر شدم


الان هم سها اومده داره دستم رو میکشه می گه ماما  بیا 


ماما  ما ما  اهه  ماما


برم ببینم چه کارم دارم


حتما کارش دوباره یه جا گیر کرده که رو زده به من

نظرات 6 + ارسال نظر
امید پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://faith.blogsky.com

میگم نینا تو چرا تا از یه چیزی تعریف میکنی، ... ؟
:دی
اون دفعه هم که از بی نظمی و شلوغی خونه تعریف کردی که اونطوری شد.
من میگم ایندفعه یه گوش شیطون کری چیزی بگو.
این نی نی کوروش ما هم خیلی شیطونه و تا تو ماشین میشینه خودش ضبط رو روشن میکنه.
توی خونه هم که هر چیز گرد و صافی گیر میاره میخواد به جای سی دی بذاره تو ضبط.
من نظریه دادم که مثل لامپ از سقف با کش آویزونش کنیم که توی هوا دست و پا بزنه و خرابکاری نکنه :دی
بعدشم که هر چی مامان نینا درست کنه حتما خوشمزه ترین و بهترینه.
بعدشم که تو میتونی، من بهت باور دارم که خودت از پسش بر میای.
و در آخر هم اینکه بابا ما تو دنیا به این بزرگی یدونه مامان نینا داریم که سپردیمش بهت، بیشتر مراقبش باش دیگههههههه

آی گفتی

این چند وقت پیش بود گفتم حمید ه خیر ابادی ( مرحومه ) خوب مونده

ها

یه هفته بعد مرد

منصور کبیر پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 ق.ظ http://balatarim.mihanblog.com

ر. اون شیرنیا کار کن شاید تونستی یه ذرشم درست کنی بریزی تو اون شکمت
mp3 پلیر نوتم مبارک باشه
راستی این مطلب قدیمیارو رفیقم میزاره
1 سال از جامعه عقبه

م.بصیر پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:59 ق.ظ

ای ول به سها جان....بچه ها به نظرم هر چقدر شیطون ترباشن در کودکی وقتی بزرگ میشن...اروم و محجوب و خوب میشن...

خدا از دهنت بشنوه

الهی آمین

امید پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:03 ب.ظ http://faith.blogsky.com

دیگه خودت بدترش نکن نینا
اینطوری بهت میگن سق سیاه :دی
البته من که میدونم مامان نینا فرشتس، ولی اونایی که نمیدونن ممکنه اشتباه فکر کنن.

(صابر) پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:46 ب.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

سلام....

عجب روزمره گی جالبی دارید.... بابا این همه تنوع کجاش خسته کننده هست

آرش یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:24 ب.ظ http://faryade66.wordpress.com

نه نینا خانوم این بار می نویسم
می نویسم تا از قلم بیفتم!!!!!

اصلا وقتی که هیچ امیدی باقی نمی مونه تنها پناه آدما قلمشونه…

می نویسم حتی اگه…




می نویسم


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد