استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

گاهی به خودم شک می کنم به مقدار خوبی هایی که می تونم داشته باشم و ندارمشون به روش خونه داری کردنم  به مادر بودنم حس می کنم اون حس های دلسوزانه مادری تو وجودم خیلی کمه  حتی به زن بودنم حساس شده ام که چرا من  باید بعد فقط سه سال زندگی مشترک انقدر از دنیای شاد و بی خیال دوران مجردی ام فاصله گرفته باشم و این داغونم می کنه 


شک می کنم چون نوازش هایت رنگ مهربانی ندارند و فقط حس هوس درش نهفته است


شک می کنم به خودم به خوب بودنم به اینکه آیا من حالا که نینای چند سال پیش نیستم که وقتی میای خونه خیلی شیک باشم و آرایشی داشته باشم و خانه ای که به قول تو تو سرامیک هاش میشه عکس خودش رو آدم ببینه  و بعد غذای آماده ای و  آغوش پر از مهری  تو چه حسی در مورد من د اری


شک می کنم به تو به تویی که فقط مگر اینکه نیازی باعث بشه بیای به سمت من


نگاهت اون نگاه سرد و بی روحت که اجازه رسوخ به من نمیده اون زبونی که بسته شده خیلی وقته  اون شوخ طبعی که ازش خبری نیست  و بابای خوبی که سها مدتیه ازش خبر نداره


من گاهی حس می کنم چه خوب بود اگه تو همون لحظه ها می موندیم  تو همون لحظه های عاشقانه  و هیچ وقت فکر بچه دار شدن به ذهنمون خطور نمی کرد که حالا هر جفتمون کم بیاریم و تمام وقت محدودی که برامون می مونه رو فقط به خودمون اختصاص بدیم 

نظرات 6 + ارسال نظر
آوا سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:57 ب.ظ

درد مشترک همه ما یا شاید بیشتر ما متاهلها همینه...کم میاریم تو همه چیز...همه چیز...همه چیز...

حسین سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام وبلاگ خیلی قشنگی داری لطفا به ما هم سر بزن.منتظرم

مریم سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ http://29mehrmah.blogfa.com

نینا جان
با این افکار خودتو داغون نکن.به قول آوا این یه درد مشترکه البته به شکلهای متفاوت.نمیدونم اشکال کار کجاست یا درد این زندگی چیه اما فکر میکنم نابودم کرده،این اون حس آزار دهنده ست که مثل خوره به جونمون می افته.
مواظب خودت باش.

م.بصیر چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ق.ظ

نمیدونم چی بگم...
اما عادت کردن..مرض واگیردار عشق زندگی های امروز ماست...

باید ازین عادت کردن دوری کنی نینا جان...و هرروز رنگ و لعاب فراتر از دیروز داشته باشه...

میدونید اینجا قش خانمها پررنگتره و این چیزیه که خداوند تنها در وجود شما افریده...

این روزها به این فکر میکنم که زن بودن چه سخت است...باید مادر خوبی باشی..و همسری...و دوست و همراهیی...
و همه ی اینها بودن تنها خود نبودن! همه از شما بر میاید...

شک نکن ...
روزتون مبارک...

مرسی

باور کن اشکم در اومد این همه ابراز لطفت رو دیدم

شهرزاد پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ق.ظ http://chastity58.blogfa.com/

همه بعد از مدتی همین وضعیتو تا حدی پیدا می کنن.کنار باید اومد باهاش
واسه پسرت خیلی نگران شدم. خبرم کن ازش.

امید جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:39 ب.ظ http://faith.blogsky.com

سلام مامان نینای مهربون
از این پستت ناراحت شدم و اینکه آرزو میکنم اوضاع همیشه بر وفق مرادت باشه
به هر حال به نظر من مامان نینا همیشه گل و مهربونه و هیچ شکی هم در این نیست
بعدشم که مامان نینا من یکبار برات پیغام خصوصی دادم و خواهش کردم که بهم ایمیلتو بگی، چون کار مهمی باهات داشتم.
اما دیدم جواب ندادی و خوب دیگه چیزی نگفتم. ولی با خوندن این پستت دیدم لازمه که حتما یه چیزایی رو بهت بگم. لطفا اگه هنوز ایمیلم رو تو پیغامهات داری حتما خبرم کن
در پناه خدا باشی مامان نینا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد