خوب می دانم که گریه های بزرگی در انتظارم است . وقتی مادرم بمیرد من سخت گریه خواهم کرد این را از همین حالا میدانم . یعنی سالهاست که می دانم . از یاد آوری اش به وحشت مییفتم اما
هیچ روزی را بدون فکر کردن به آن نگذرانده ام . اگر طوبی خواهرم بمیرد من باز گریه خواهم کرد به شدت شانه های من از گریه بر گور او خواهد لرزید من فکر خواهم کرد که دنیا به آخرین نقطه اش رسیده است . نرسیده است اما . هیچ مرگی دنیا را به آخرین نقطه ا ش نخواهد رساند ما را اما شاید برساند
از کتاب من گنجشک نیستم نوشته مصطفی مستور
سلام خانم هنرمند. از خودت بگو نه از دیگران
oh tats very nice
exce....
آخه یکی نیست بگه
چی بگه مهمه!
متن واقعا عالی بود
خدا بیامرزدش
چه کسی رو باید بیامرزه
سلام
زیبا بود .
عاشق داستانهای کوتاه آقای مستورم. این کتاب رو هم خوندم اما در مورد این جمله دقت تو رو نداشتم.
دلچسب بود :)
من اصلا کتابی از ایشون نخونده بودم این اولین کتاب بود
فضولی نباشه باس عرض کنم که حرف دیگران بعضی وقتا میشه حرف خود آدم .برا همینه که کتاب میخونیم برا اینکه این تسلی رو بمون بده که تنها نیستیم و کسای دیگه هم هستن که مثه ما میبینن و مثه ما رنج رو یا شادی رو حس میکنن.این دردی که نوشتی نینا خانوم من سالهاس که دارم و کاش میشد کاری برا پدر و مادر کرد اونقدر که احساس شرمندگی ازشون برا ما به جا نمونه وقتی رفتن/اما زمان از دس رفته رو نمیشه رگردوند.نوبت مام میشه.امیدوارم احساس آرامش یه روزی به هممون برسه.آرامش فکری.البته هیچی رو پیشونیش نممینویسه به چی فکر میکنه و من برا همین فکر میکنم که هیچکی آرامش کامل نداره.یه دغدغه مهم همین بدن!
درست می فرمایید
سلاممممممممم .خوبی؟؟؟خوبم...
وبلاگ خوبی داری من همیشه بهت سر میزنم ...خواستم ایندفعه خودم و معرفی کنم...
اگه خواستی بیشتر با هم در ارتباط باشیم وبلاگ منو لینک کن..
من وبلاگتو با اسم خودش لینک کرده ام اگه دوست داشتی تغییرش بدم حتما خبرم کن.
خوشحال میشم اگه حضورت و اونطرفا حس کنم...
قدم روی چشمای من میزاری.
تا درودی دیگر بدرود.
یه دسته گل...هههه
یا حق.
میگن خاک سرد....
هیچ مرگی دنیا را با اخری نقطه اش نخواهد رساند...
روی ماه خداوند را ببوس و من دانای کل هستم رو خیلی دوست دارم :) بخونشون!
فکر نمیکنم کتاب خونه اینجا داشته باشدشون ولی اگه هم اینجا پیدا نکردم حتما ایران بیام می خرمشون
بعد ماه رمضون که میای. نگران نباش تا اون موقع کتاب فروشی ها رو آفت نمی زنه! ;)
گرچه یه جورایی آفت زده و خبر نداریم ...
بله مییام
نگرانی نداره خدایییش یادمه ایران که بودم یه هفته دنبال کتاب
چراغها را من خاموش می کنم بودم
بد بخت شدم و آخرش هم پیدا نشد گفتن وزارت ارشاد جلوی انتشارش رو گرفته
به دوش کشیدن یه کوه غم برای هر روز زندگی چیزی نیست که برای من خوشایند باشه.مرگ خبر میده. مرگ بعد از پیری و بیماری میرسه. دوست دارم از شاد بودن نزدیکانم شاد باشم و از غمگین بودن و مریض بودنشان غمگین.
از من میشنوی جای نگرانی نیست
ما اومدیم توی این دنیا تا زندگی کنیم
حالا اگه بخوایم با مرگ کسی به آخر خط برسیم، باید جواب پس بدیم به خداوند
هر چند که شرایط ممکنه خیلی سخت باشه، اما به آخر رسیدن رو خداوند مشخص میکنه
خوش باشی مامان نینا
به آخر رسیدن همیشه تلخه
مخصوصا اگه قطعه ای از وجودت باشه مثل مادر مثل پدر یا خواهر برادر
خدا همشون رو حفظ کنه
کتاب جدید مصطفی مستور رو خوندید ؟
تهران در بعد از ظهر
اگه نخوندیدش حتما بخونید چون محشره !
من بیام ایران همه کتابهاش رو میخرم مییارم اینجا بخونم
آخی ی ی
چه حس قشنگی داشت، من هم این افکار رو تجربه کردم.