کاش منم تو این دسته از آدمهایی بودم که نمیشد شناختشون
کوچولو عیسی
شنبه 16 مردادماه سال 1389 ساعت 07:15 ب.ظ
برای اتفاقی که بین تو و نسرین اتفاق افتاد خیلی متاسف شدم منم یه دوست را تقریبا اینجوری از دست دادم البته دوست من واقعا دوست بود برای از دست رفتنش متاسف شدم چون حدود ۱۵ سالی به هم دوستی کرده بودیم اما خوب یه جریانات پیش آمد که جفتمون خر بازی در آوردیم و حرفایی که نباید به هم زدیم چقدر خوب بود که من سکوت میکردم و هیچی نمیگفتم نمیدونم چی بگم برای نسرین متاستفم که تو رو از دست داد . نوشته مصطفی مستور جالب و دردناک بود . کی میایی ایران ؟
جالبه....می بینی دیگه حتی به گذر زمان هم نمیشه اعتماد کرد افراد تازه بعد از گذشت چندین سال خود واقعیشون رو نشون میدن البته این خود شاید بد باشه و شایدهم بسیار خوب
وای نگو که هنوز هم خودشون رو اونجوری که هستن نشون ندادن
هر روز که میگذرد...
:(
و چقدر تو را نمی شناسد!؟ ...
کاش منم تو این دسته از آدمهایی بودم که نمیشد شناختشون
برای اتفاقی که بین تو و نسرین اتفاق افتاد خیلی متاسف شدم
منم یه دوست را تقریبا اینجوری از دست دادم البته دوست من واقعا دوست بود برای از دست رفتنش متاسف شدم چون حدود ۱۵ سالی به هم دوستی کرده بودیم اما خوب یه جریانات پیش آمد که جفتمون خر بازی در آوردیم و حرفایی که نباید به هم زدیم چقدر خوب بود که من سکوت میکردم و هیچی نمیگفتم
نمیدونم چی بگم
برای نسرین متاستفم که تو رو از دست داد .
نوشته مصطفی مستور جالب و دردناک بود .
کی میایی ایران ؟
شاید بعد ماه رمضان یا وسط ماه رمضان
دعا کن زودتر جور شه بیام
ممنون که لینکم کردی...بازم بهم سر بزن خیلی خوشحال شدم.
تابعد.
یا حق.
هر روز که می گذرد چقدر این جمله را از این و آن بیشتر می شنوم...
سلام نینا جان...
جالبه....می بینی دیگه حتی به گذر زمان هم نمیشه اعتماد کرد افراد تازه بعد از گذشت چندین سال خود واقعیشون رو نشون میدن البته این خود شاید بد باشه و شایدهم بسیار خوب
وای نگو که هنوز هم خودشون رو اونجوری که هستن نشون ندادن
گاهی وقتا بهتره که کمتر به نیات درونی آدما پی ببریم
چون اگه آگاهی کامل پیدا کنیم باعث میشه عذاب بکشیم