استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

جای میک های کوچولوش رو  جفت دستام میبینم خدا رو شکر لپهام رو بد میک نزد که جاش بمونه سها رو میگم که دو شبه از پستونک عزیزش جدا شده و شبها یه دفعه با صدای میک زدنش از خواب میپرم که یا داره دست خودش رو میک میزنه یا دست و لپ های منو

همش هم در حال ناله کردنه  نمی دونم چه کارش کنم بچه ام خیلی سختشه از می می اش جدا شده  خیلی هم عصبانیه از دست من و هر دقیقه مییاد یه دونه میزنه تو پای من 


منم که در حال خرید برای برگشت به ایرانم هر چی که به نظرم جالب مییاد رو میخرم حالا خدا کنه این همه دارم بد بختی می کشم خواهر ها م و برادرام دوست داشته باشن سوغاتی هاشون رو

نظرات 11 + ارسال نظر
س م ح پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ http://baraye2bar.blogsky.com

سلام
...
ای خدا کی میشه منم بچه دار شم

کافیه همت کنی و دنبال دردسر بگردی

تافا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ب.ظ http://www.taafaa.blogfa.com

یک روز نمک ریز به زخم تنم ای دوست
یک روز بنه مرهم افسوس به زخمم

سلام و درود

از شما دوست گرامی دعوت میکنم از خلوتکده ام با نام "فرصت ناب کبوتر شدن" حاوی اشعار حقیر دیدن فرمایید.

روزگاری پر از تغزل برایتان ارزومندم

ع.خ جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ب.ظ http://www.jump.blogsky.com

یادمه خواهر کوچیکم دامن مامانمو میگرفت و جیغ میزد:شیرررررمیخوام! و ما هر هر....به بچه شیر بده ..هرچی بدی کمشه به هر حال هرچی الن بش بدی تا آخر عمر باهاشه!...مادر یکی از دوسسای پدرم تا 7 سالگی به پسرش شیر میداده! به طوری که از مدرسه که میومده اگه پیاز خورده بوده مادره بچه هه دعواش میکرده که چرا پیاز خوردی شیرت مزه گرفته!!!

شبیه من بوده بچه دوست پدرتون

شیرش رو خیلی وقته قطع کردم الان پستونکش رو ازش گرفتم

علی جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:08 ب.ظ

بیشتر بچه ها این دوره رو می گذرونند. سها هم می گذرونه. حالا به سلامتی کی برمیگردی؟

فردا میرم بلیط بگیرم شاید برای بعد از ماه رمضان

کوچولو عیسی جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ

بازم که نظرات من برات ثبت نشده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوشحالم که عازم ایرانی همین که داری آماده میشی خودش کلی روحیت را عوض میکنه
حتما خوششون میاد اما عجب کار سختیه این سوغاتی خریدن
میبوسمتون

من که نظرات شما رو نمیگیرم حتی قالب وبلاگت هم برای من خیلی دیر باز میشه

راست میگی کار سختیه این سوغاتی خریدن

منصور کبیر جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ http://amame.mihanblog.com

سلام
اول که جای میک و سرخیو خوندم(البته قبل از اسم سها) گفتم با آقاتون شوخی کردی؟؟!
ولی اسم سها که اومد دیدم سها باهات شوخی کرده!
پس چرا نمیای منتظریما

نگین شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:15 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

آخی سها کوچولو ...
ایشالا زود فراموشش می کنه !
یه آپ کردم که خیلی دوست دارم نظرتون رو در موردش بدونم ...

شهرزاد شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:02 ق.ظ http://chasingsleep.blogfa.com/

سلام
من هم از الان تو فکر اینم که وقتی نانا رو بخوام از شیشه شیرش جدا کنم چیکار می کنه دخترم...ولی از اونجاش که نوشتی که سها می زنه تو پات خنده ام گرفت...
ایشالا که خوش بگذره به ات اگه اومدی..خیلی هم دلشون بخواد در ضمن داری از خارجه براشون سوغاتی می آری باید ذوق زده شن در حد تیم ملی..

بیچاره بچه ها

چه اصراری داریم ما بزرگترها که از دنیای بچه گی شون جداشون کنیم

minoo یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ http://ashkealmass.blogfa.com/

آخییییییییی....
الهیییییییییییی...
نووییییییییییییییی...

ههههههههههه....


نمیدونم چرا حرفی برای نوشتن ندارم؟؟؟؟!!!!!


تادرودی دیگه بدرود.

یا حق.

غزلک دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ

به سها بگو عمو محمود گفت لولو برده ...!!

در مورد سوغاتی ها هم اصلا نگران نباش. برخورد آدما به اخلاقشون بستگی داره نه به اون چیزی که تو براشون میخری.

امید پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ق.ظ http://faith.blogsky.com

بابا اینقدر سها رو اذیت نکن

آفرین چه کاره خوبی داری میکنی. منم هر چی که برام بخری رو دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد