استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

دو روز مونده به پرواز


بی نهایت دلشوره دارم این استرس زلزله هم قاطی اش شد  بد در بد شد


صبح هم شش ریشتر اومد ده ثانیه تکون داد منم فقط سها رو بغل کردم پناه بردم کنار دیوار   و بعدش تمام بدنم سر شده بود و تمام عضله های کمرم گرفت و کلی گریه کردم


این زلزله دیگه آخرش بود خداییش



نظرات 2 + ارسال نظر
امید سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ http://faith.blogsky.com

مامان نینای مهربون استرس نداشته باش و گریه هم نکن
چرا نگرانی؟
من هر روز و هر شب قبل از خواب برای تو و خونوادت دعا میکنم که در پناه خدا باشین و از شر جمیع بلایا در امان
بهت تضمین 100% میدم که هیچ اتفاق بدی برای تو و خونوادت نمیوفته
شاید مسخره کنی ولی اینو جدی میگم. هر اتفاقی که بیوفته تضمین میکنم که شماها هیچ مشکلی نخواهید داشت

قول میدم، پس نگران نباش. بابا آخه عزیز دل برادر، زلزله به اراده ی خدا میاد و خداوند خودش خوب بلده از بنده های خوبیش مثل تو محافظت کنه.

ایشالله پروازت هم به خوبی و خوشی انجام بشه و حسابی هم بهت خوش بگذره

راستی اگه هنوز استرس داری اون کاری رو که قبلا گفتم انجام بده.

تو بهترین مامان نینای دنیایی
سی یو سون

وای واقعا متشکرم

اون کاری که گفتی رو انجام دادم بازم خیلی بهتر شدم ولی وقتی زلزله دوباره مییاد اصلا انگار دست خودم نیست میمیرم از ترس

ولی به امید دعای شما آروم تر میشم

یکتا چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ق.ظ http://spirited-away.blogfa.com/

خوب شد آپ کردی نینا جون نگران شده بودیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد