استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

سلام من رسیدم ایران 

 

هوا در درجه اول حالم رو حسابی گرفت  وحشتناک آلوده است  

 

بعد ش هم سرعت انتر نت  اینجا و این دکمه ها که جاشون با دکمه های همیشگی عوض شده و سخته برام 

 

خانواده این دوروز خیلی کنارم بودن به طوری که به طرز فجیعی احتیاج به خواب دارم 

 

الان ساعت فکر کنم یازده شبه و هنوز انگار شب نیست همه سرحال نشستن  برای شام خوردن 

 

سها حالش خوبه و کلی ذوقیده از اسباب بازیهای رنگ  و  وارنگ اهدایی خاله و دایی 

 

برم  منم دارن صدام میکنن  

 

نظرات 16 + ارسال نظر
صابر یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ق.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

سلام نینا جان

بلاخره به آرزوت رسیدی اومدی این خراب شده(ای وا ببیخشید ایران زیبا).......

می بینی چه استقبال کردیم هوای خوب/////اینترنت پر سرعت

حالا کجاشو دیدی بذار دو سه روز بگذره

ولی در حال خوشحالم کردی

نگران نباش عادت می کنم

ع.خ یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:10 ب.ظ

زود باش برگرد که ممکنه جنگ بشه

من ایمان خواننده خاموش یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:48 ب.ظ

خوش آمدی نینا جان
صبح که رادیو را روشن کردی این جمله رو میشنوی
؛ اینجا ایران است ؛
پس آمادگی هر چیزی را باید داشته باشی ... هر چیزی

کوچولو عیسی یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

رسیدن بخیر
خوشحالم که صحیح و سالم رسیدین
اینجا همینه عزیزم خودت را برای بی برنامگی تو مدتت اقامتت آماده کن
ساعت ۱۱ شام خوردن و ساعت ۱ نیمه شب تازه شب نشینی رفتن ههههههههههههههههههههههههه
وقت گیر آوردی قرار بزار همدیگر را ببینیم
شمارم را که برات گذاشته بودم
خواستی تو هم شمارت را برام بزار
سهای گل را ببوس
سعی کن تا لنگه ظهر بخوابی که دچار کمبود خواب نشی

علی دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:41 ب.ظ http://omidvar.blogsky.com

شازده خانم به شهر ما خوش آمدی.
قابل پیش بینی بود اول از همه به مشکل آلودگی هوا بخوری. روز های خوبی داشته باشی. حسابی از فرصت استفاده کن. چلوکباب و کوفته تبریزی یادت نره. من بودم از سفره های رنگی هم عکس یادگاری می گرفتم. خوش باشی و شاد. اگر احیانا وقت اضافه آوردی و فرصت داشتی خوشحال میشم ببینمت. کاری هم داشتی رو داداشت حساب کن.

آخرین نسخه یک مرد... دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ب.ظ

به بهههههه
سلام
خوش اومدی
قدر لحظه هاتو بدون
خوش بگذرون
الان کجایی؟
کدوم شهر؟

امیلی سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:10 ب.ظ http://1writer.mihanblog.com

می بخشی نینا جان که اینجوری میگم ....خودمون همه عیبهای ایران رو می دونیم.... لطفا شما دیگه بهمون یادآوری نکن!!!
شاید هواش آلوده باشه ولی درعوض صداقت قلبهاشو هیچ جای دنیا نداره :)

پرستیدنی چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:06 ب.ظ http://deeba.blogsky.com

سعی کن از همه چیزای عجیبی که اینجا میبینی لذت ببری
اینجا دیگه غریب نیستی
اما به اون راحتم که فکر میکردی نیستی

به کشور خودت افتخار دادی
خوش اومدی

نه انگار اولش سخت بود الان دیگه بعد از بیست روز عادت کردم به همه چی به پلیسای پشمالو

به نیروی خواهران به ترافیک به این کافی نت با حال به شلوغی به هوا دوباره همه چی به نظرم داره زیبا مییاد

علی شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

انگار حسابی داره خوش می گذره که دیگه اصلا وبلاگت رو یادت رفته. حالا تا کی اینجایی؟

به خدا دلم برای همه تنگ شده بود برای وبم هم همینطور ولی اصلا سرعت های اینجا بالا نیست

الان هم سها رو پیچوندم دارم از کافی نت وبم رو چک می کنم

حالم خوبه و یه چهار ماهی اینجا هستم

باران دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://kouyeyar.blogfa.com/

سلام.
رسیدنت به خیر خانومی.
من که پیش از اومدنت گفتم اینجا حلوا خیرات نمی کنن!
حالا که اومدی فقط خوش بگذرون.
خیلی خودتو درگیر تغییرات و کمبودا نکن. روانت پاک میشه ها!

شاد باشی.

نه زیاد جدی گرفتی منو

اولش هنگ کرده بودم اما الان خوبم مرسی که منو به یاد داری هنوز

صابر دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

مثل اینکه زیادی خوش گذشته ها (خنده)

پس کجائید؟؟

من فقط می تونم بگم شرمنده ام

علی دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ

انگار داره زیادی بهت خوش میگذره که وبلاگ یادت رفت.

علی جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:28 ب.ظ

نخیر. هیچ خبری از نینا نیست. نینا رو گربه برده.
انگار حسابی داره بهت خوش می گذره . دیگه یادت رفت یه زمانی وبلاگ هم داشتی ها!

مگه گربه های اینجا هم با گوشت پر چرب حال میکنن که بخوان منو ببرن

آرش - فریاد سکوت شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:15 ب.ظ http://faryade66.wordpress.com/

تبریک میگم حضورت را در ایران



به خصوص بعد از اون همه دلتنگی و پستای نوستالژیک


خوش بگذره

علی یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ق.ظ http://omidvar.blogsky.com

گوشت پر چرب؟ بنده خدا اونجا شاید گوشت پرچرب حساب میشدی. ولی با عکسی که من دیدم نسبت به خیلی ها قلمی هستی. ما شالله بعضی از این دوشیزگان محترم تو تاکسی که کنار آدم می شینند آدم له میشه و باید بچسبه به پنجره. همین چند روز پیش سوار یه تاکسی شدم یه خانم اومد سوار شد. چون سمت چپ هم خانم بود پیاده شدم و گذاشتم اون بشینه و بعد من. خلاصه به سختی تونستم خودم رو در محوطه ماشین جا بدم و شده بودم مثل یه جوجه. یه کم که رفتیم میگه: آقا نچسب به من.
من هم گفتم: حالا مثلا فکر کردی خیلی چسبیدنی هستی؟ کلی بهش برخورد. من هم پیاده شدم با یه تاکسی دیگه رفتم. خلاصه یکی از این ها رو میدیدی دیگه به خودت نمی گفتی چاق.

نگین چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:09 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

همیشه خستگی های اینجوری حداقل واسه من خیل شیرن و قشنگه :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد