استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

سلام به همه دوستای گلم که شهرزاد  امید باران  مامان عیسی  و همه دوستای گلی که برام کامنت گذاشتید 

 

این چندوقت ما خیلی پاچه خاری خدا رو کردیم که ای خدای عزیز و مهربانم انگشت مبارک رو از روی شهر کوچیک و قشنگ کراست چرچ بردار و انقدر زلزله های وحشتناک به ما هدیه نکن ولی خب خدا جون ما انگار خیلی قاطی کرده و هی گذاشته بود رو ویبره شهر ما رو این بود که با مارکوپولو تصمیم گرفتیم بیایم یه شهر دیگه  

 

که هم از دست زلزله راحت باشیم هم اینکه برای کار  بهتر باشه این بود که اومدیم اوکلند  

 

الان یک ماه هست اینجا هستم  با سها  شوهر گرامی برگشته کراست چرچ  

تا اسباب و اثاثیه رو جمع کنه 

 

من هم اینجا دنبال خانه  پیدا کردن   قربونش برم اینجا هم که اسمش خارجه خداییی 

 

یه خونه هایی داره که تو سر سگ بزنی نمیره توش 

 

قدیمی نم دار  و پر از سوسک این موجود چندش آو ر و  البته عنکبوت  هایی که انگار بدنسازی کار کردن 

 

خلاصه با هزار بیچاره گی خونه پیدا کردم خونه خوب و  تمیزیه 

 

هنوز  البته توش جابجا نشدم 

 

فکر نکنم تا یک ماه دیگه هم مشکل جابجایی حل بشه 

 

حالا هر هفته هم باید دو جا اجاره بدم هم اینجا رو هم خونه ام تو کراست چرچ رو 

 

همین دیگه همه جفتک پرانی های زند گی رو گفتم و هیچی دیگه نمونده 

 

آهان بزارید یه خبر خوب که البته برا من خوب بود رو هم بگم 

 

 

اول اینکه  گواهی نامه نیوزلند رو گرفتم 

 

دوم اینکه اینجا کلی سفارش شیرینی میگیرم  

 

کلی خوشحالم که فعلا برای خودم شغلی دارم که برام دوست داشتنیه 

 

مواظب خودتون باشید 

 

من مییام به زودی به همه سر میزنم به خدا 

 

فقط کمی فرصت لازم دارم

نظرات 6 + ارسال نظر
امید سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

خانه نو مبارک
شیرنی دادن به ما یادت نره

شهرزاد سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ب.ظ

نینای عزیز و مهربونم خوشحالم از اینکه هستی خوب و با نشاط...نگرانت بودم و دلم برات تنگ هم شده بود
سها رو ببوس
برا موفقیتات خیلی خوشحالم.
از اینکه کامنتاتو می بینم کلی ذوق می کنم. یاد روزهای اول دوستیمون می افتم و خنده های بی ادعات
مواظب خودت باش بازم

الی یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ

عزیزم چقدر خوشحالم که کار میکنی...
همینجوری معروف میشی باهات که مصاحبه کردن بگو من شیرینی پزی رو از خونه شروع کردم و از این حرفا دیگه>>>>!!!!!!
دلم براتون یه ذره شده...گواهینامه هم مبارک...
امیدوارم زودتر برین خونه ی خودتون....عاشقتونم...

مامان عیسی یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام عزیزم خوبی ؟ سهای گلم خوبه
اول از همه خوشحال شدم بخاطر رونق کارت انشاالله روز به روز فروشت بیشتر ببشه و یه روز یه شیرینی فروشی بزرگ و معروف تو هر شهری که دوست داری داشته باشی
اما بابت زلزله ها و اجبارتون به اسباب کشی متاسف شدم
توکل به خدا شاید اوکلند براتون بهتر باشه به شوهر جان هم بگو زودتر ترتیب انتقال را بده تا از دو جا کرایه دادن راحت بشید
گواهی نامه نیوز لند هم مبارک

باران جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://kouyeyar.blogfa.com/

سلام نینای عزیز

خدا رو شکر که سلامتی و تبریک ویژه به خاطر موفقیت هات

پیروز باشی همیشه.

آرش - فریاد سکوت دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ب.ظ http://khomaremasti.blogfa.com/

هنوز هم آواره ام!!!
فریاد سکوت/ موقتی / حالا هم که خمار مستی/ ولی هوس نوشتن دارم بعد مدتها...


شاید در خانه ی تازه ام ماندگار شوم!!!!!


همه عمر بر ندارم سر از این خمار و مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی



نینای عزیز امید وارم توی کارت و همه امور زندگیت همیشه موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد