استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

اگر برجای من غیری گزیند دوست حاکم اوست  

 

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم 

 

سلام به همه  

 

خیلی وقته نیستم شاید دو سه ماهی باشه   نمیدونم بدجوری درگیر بودم درگیر اسباب کشی درگیر کارهای دانشگاه  درگیر پیدا کردن یه مهد کودک خوب برای سها که بتونه فول تایم بره و یه کم دست از سر من برداره  بعد درگیر پیدا کردن کار که خب هنوز هم پیدا نشده  یه مدتی هم مشکلات گرفتن گواهی نامه و فرستادن و گرفتن یه سری مدارک و خلاصه دردسرتون ندم کلی کلی سرم شلوغ بود ولی از این به بعد تمام سعی ام رو می کنم باشم یعنی دوست دارم که باشم  دوست دارم دوستانم رو کنارم داشته باشم دوستایی که بودنم و نبودنم براشون مهمه 

 مرسی از علی  

مرسی از مامان عیسی گلم که حالم رو پرسیدی 

 

و جو جو که من نمیدونم کیه ولی اظهار لطف داشتن به بنده  

 

ممنون ا ز همگی تون  

 

نظرات 2 + ارسال نظر
منصور کبیر(شوکول سابق) سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:15 ق.ظ http://cafejavan.mihanblog.com

ما هم که انگار نقش موهای زیبای سگ همسایرو بازی میکردیم!!!
نینایی بعد دو ماه اومده یه ندا هم نمیده که اومده ولی اومده!!!
خوش اومده
روی سها و بابارو ببوس!!
امیدوارم هرجا که باشی نمونه باشی گل خشبوی اون خونه باشی!!(شعر گفتم!!)

شما سرور مایی منصور جان این حرفا چیه

مرسی شعرت هم زیبا بود

شهرزاد جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ق.ظ

به به خانم فعال و موفق...چیکار کردی؟ خوب پیش رفت همه چی؟
بیا طرفم.
هنوز مثل اون وقتا وقتی می بینم اومدی ذوق می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد