استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

صبح پاشدم دهنم به خاطر قرص های مسکن دیشب هنوز گس و خشک بود یه لیوان اب خوردم  و صبحونه و بعد هم  یه کم همینجوری لنگون لنگون خونه رو مرتب کردم برای اینکه  عکاس میخواستن بیارن از خونه و اینا عکس بگیره برای فروش میخوان بزارن اصلا من هر جا میرم نمیدونم چرا یارو ییهویی بد بخت میشه و میخواد خونه اش رو بفروشه و به پولش احتیاج داره و اینا  


از بنگاه اومده میگه نینا من میدونم ما فقط می تونیم طبق قانون یک روز در هفته بیایم برای اینکه مشتری بیاریم برای دیدن خونه ولی اینجوری شانس ما برای فروش کم میشه  گفتم مشکلی نیست ولی من کمرم درد میکنه نمیتونم بیست و چهار ساعته خونه رو تمیز نگه دارم لطف کن هر موقع دیگه خواستی بیاید یه نیم ساعت جلوتر تشریف بیار خودت خونه رو تمیز کن  قبول کرد شرط میبندم نمیدونه حد اقل جمع کردن اسباب بازی های سها  فقط نیم ساعت کامل وقت می خواد  از بس که شلوغ کاره 


راستی از کجی در اومدم کم کم دارم صاف میشم  ولی خب یه مقداری درد تو کمر و پاهام هنوز هست 


پیر شدیم رفت  


دلم می خواد برای خاطر خودم فقط محض خاطر خودم یه عالمه به خودم برسم حس میکنم زیادی از خودم مایع گذاشتم  یه عالمه ماسک های صورت خوشرنگ و بو بخرم با یه عالمه سرم موهای انتی فریزینگ  شاید بشه باهاشون موهای فر شده ا م رو سر و سامون بدم روزی صد بار به خودم فحش میدم برا خاطر اینکه موهام رو فر کردم خیلی سخته نگهداریشون


دلم برای روزهای شلوغ وبلاگ تنگ شده  



نظرات 3 + ارسال نظر
ayda پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ http://talaye.blogsky.com/

ishala ke zodi khob mishi , zendegi hamine dige

شهرزاد یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ق.ظ

وای...من می خواستم فر کنم..یعنی فر نکنم؟!! (آیکن الکی نگران شدن)

شهرزاد یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:53 ق.ظ

چه باحال که قبول کرد...حقشه البته. بذا جونش در بیاد تو جمع کرد اسباب بازیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد