استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

گاهی آدم فکر میکنه طاقت نه شنیدن توی کار رو داره که انتقاد  پذیره که دیگروون رو درک میکنه اما موقع اش که برسه میبینه که نه  اصلا اونجوری که فکر میکرده نیست  

گاهی آدم فکر میکنه طاقت نه شنیدن توی کار رو داره که انتقاد  پذیره که دیگروون رو درک میکنه اما موقع اش که برسه میبینه که نه  اصلا اونجوری که فکر میکرده نیست  

فخر فروشی در سال ۹۰ !
.
.
دیشب نون سنگک خوردیم با پنیر
تازه لامپامون هم روشن بود !!!


یه بابایی میخوره زمین دستش پیچ می خوره ، منتها تنبلیش میاد بره دکتر نشونش بده دستش یه مدت همینجور درد می کرده ، تا یه روز رفیقش بهش میگه : این داروخونه ی سر کوچه یه کامپیوترآورده که صد تومن میگیره ، آنی هر مرضی رو تشخیص میده !!!
یارو پیشِ خودش میگه : خوب دیگه صد تومن که پولی نیست ، بریم ببینیم چه جوریاس ...
میره اونجا ، می بینه یه دستگاه گذاشتن ، جلوش یه شکاف داره ، روش نوشته : لطفا اسکناس صد تومانی وارد کنید ...
یارو صد تومنی رو میذاره ، یهو یه چیزه قیف مانند میاد بیرون ، میگه : نمونه ادرار !!!
طرف هم با خجالت قیفُ می بره پُر می کنه و میاره !!!
بعد از دو سه دقیقه ، کامپیوتره یه تیکه کاغذ میده بیرون که روش نوشته بوده :
یکی از تاندن های دست شما پاره شده ، باید یه هفته ببندینش و باهاش کار سنگین نکنید تا خوب شه !!!
یارو کف می کنه که این لامصب اینهمه چیزُ چطور از یکم ادرار فهمیده ؟؟؟!!!
خلاصه کرمش می گیره که ببینه میشه گولش زد یا نه ...
فرداش یه شیشه مربا ورمیداره ، تا نصف توش آبِ شیر میریزه ، بعد میده سگش توش جیش کنه ، یه دونه از آدامسای دخترشُ هم میندازه توش ، یه معجون درست می کنه ، بعدم میره همون داروخونه ، معجونش رو میریزه به جای نمونه ادرار !!!
کامپیوتره یه 15 دقیقه قیژ قیژ و دلنگ دلونگ می کنه ، بعد یه کاغذ چاپ میکنه میده بیرون که روش نوشته بوده :
آبِ شیرتون آهک داره ، باید لوله کش بیارید درستش کنه ...
سگت قلبش ناراحته ، همین روزها تموم میکنه ...
دخترت حامله س ، باید بری خِرِ پسره طبقه پایینی رو بگیری ...
درضمن ، اگه بخوای همینجوری شیشه مرباهای سنگین سنگین بلند کنی ، تاندن دستت هیچ وقت خوب نمیشه !!!

پدر جایگزین از وبلاگ دوست خوبم آنیتا

زن و شوهر جوانی که بچه دار نمی شدند برای یافتن چاره به یکی از بهترین پزشکان متخصص مراجعه کردند.پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل ازمرد میباشد و تنها راه حل ممکن، بهره برداری از خدمات«پدر جایگزین» است.زن: منظورتان از پدرجایگزین چیست؟ پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهررا اجرا و به بارداری خان...م کمک کند.زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و اورا راضی کرد تا راه حل رابعنوان تجویز پزشک بپذیرد.چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشدبرای انجام وظیفه مراجعه کند. روز موعود فرا رسید،لکن همسایه نیز عکاسی را برایگرفتن عکس از نوزادخود خبر کرده و منتظر او بودند.از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد.زن در را باز کرد.- سلام، برای موضوع بچه آمدم.سلام، بفرمائید.مشروب میل دارید؟نه، متشکرم. الکل با کار من سازگاری نداره. علاوه براون میخوام هرچهزودتر شروع کنم.باشه!بریم اتاق خواب؟حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛دو تاروی فرش، دوتا رو مبل ویکی هم تو حیاط چند تا؟ حداقل پنج تا البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد،ادامه داد: مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارککردم.. وسط روزبود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بودو مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هماونجا بود و دم و دستگاه رو گاز میگرفت.زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.حالا این دوقلوها را نگاه کنین. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاریتاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم.رسیدم و با دو تا تق تقهمه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید.حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود.بهش گفتم شماآروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشوبرگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کردهو گفت:شروع کنیم؟هر وقت شما بگین!عالیه! میرم سه پایه رو بیارم.سه پایه؟ برای چی؟آخه وسیله کار خیلی بزرگه. نمی تونم تو دست بگیرمش و بایستی بذارمش روسه پایه و ... خانم.... خانووووووم.... کجا میری؟ چرا فرار میکنی؟ پس بچه چی شد؟


سها تب کرده چشماش به شدت درد میکنه و گوشاش هم  همینطور دلش هم درد میکنه  

 

تنها کاری که از دستم بر مییاد بردنش به دکتره یه عربه با زنش که فقط از کل صورتش چشماش معلومه روبروم نشسته  و به طرز غریبی نگاهم میکنه معذب میشم  و یقه لباسم رو میدم بالاتر بعد فکر میکنم که این جرزنی است که اون همه صورت و اندام منو ببینه و شوهرش هم چشم چرانی بکنه اما من نتونم به خاطر پوشیه که داره  صورتش رو ببینم  و  شوهرم حتی نباشه که یر به یر بشیم 

 

بعد فکر میکنم خب تو که می خواستی پوشیه بزنی چرا کشور خودت نموندی 

 

بعد به خودم میگم به تو چه  برو به زندگی خودت برس 

 

بعد صدایم میزنند و سها رو که حالا داره از درد و تب هذیون میگه رو میبرم تو 

 

دارو ها ش رو مینویسه و مییام بیرون 

 

تو راه هم یه سر به مغازه عربی شفکو میزنم و خرمامی خرم و بعد بر میگردم خونه 

 

چقدر سخته که بچه مریض باشه انگار قلبم رو از سینه دارن بیرون مییارن  

 

به سعید زنگ زدم و قلب اون رو هم از سینه اش کشیدم بیرون وقتی با سها حرف میزد و سها با بغض میگفت کاراشو کردی بیا ( کارهات رو کردی بیا)  

 

بعد اون گفت که دو هفته ای تمام کارهاش رو تموم میکنه و مییاد  

 

و فکر کردم   اگه من حتی از مریضی  میمردم  هم نمییومد   و بعد خودم خنده ام میگره از طرز فکرم  چون همیشه حس میکنم سها رو بیشتر از من دوست داره چون خودم اینجوری هستم

سلام سلام عزیزای دلم 

دوستای خوبم 

 

به طرز خوبی تو این شهر جدید جا افتادم  این برام خیلی خوبه چون حس ترسناکی داشتم  و پر بودم از دلهره  که ای بابا من چرا باید این جابجایی رو انجام میدادم و چه اشتباهی کردم و از این حرفا 

 

ولی الان خیلی خوبم خیلی خوشحالم که بالاخره  تصمیمم رو گرفتم 

 

اینجا هوا داره یواش یواش رو به گرما میره 

   

سرخابی خونم کم شده بود رفتم کلی گل و بنفشه و  سبزی جات گرفتم و کاشتم تو باغچه  

 

و چهار تا هم چراغ  سولاریوم گذاشتم که با نور خورشید کار میکنن 

 

سها رو هم از صبح هشت تا پنج بعد از ظهر میزارم مهد کودک و کلی کیف میکنم خودم که یه عالمه وقت آزاد دارم 

  

کلا همه چی خوب پیش میره 

 

یارو داشته دعا میکرده میگه: خدا را شکر از صبح تا حالا نه عصبانی شدم، نه حرص داشتم، نه حرف بد زدم، نه مال مردم خوردم، ... ولی خدایا از یکی دو دقیقه آینده که از تخت میآیم بیرون تو کمکم کن     

 

بعضی جک ها به نظر من جک نیستن واقعیت هستن