برای آنان که از این آدرس هنوز سراغ من می آیند

http://fals.blogsky.com/

دود با عود ِ لوندی مشغول پیچ و تاب است...به شب عشق فکر می‌کنم. به شب شراب.

بپذیرید از ما.



دوستان از اتاق فرمان به من اشاره می کنند که امروز در خوزستان هم

تعطیل اعلام شده است جادارد اینجا ضمن تشکر از استاندار محترم به

خاطر توجه وافری که به سلامت هم استانی هایش دارد توجه اشان را

به این نکته جلب کنیم که  جناب استاندار آدم را سگ سیاه بگیر جو

 نگیرد هوای به این خوبی تازه امروز که بیدار شدیم دیدیم چه هوای

 خوبی جون می ده برای پیک نیک..اون روزایی که نفس می کشیدیم 

 دماغمون از گل کیپ می شد کجا بود این تعطیلیها؟!.

حالا هم که کردید خوب کردیدالبته. ..همیشه بکنید.

کلن بسیار عالی می کنید؛

ملت را.

بیشتر قرمز



هر چی من هیچی نمیگم ... هر چی نمی خوام وارد معقولات بشم نمی ذارن که .. امروز وفردا در تهران تعطیل شد ... حدس بزنید چرا؟ بله ... بله پدیده ای به نام گرد و خاک و کمی هم غبار برای اولین بار در پایتخت احساس شد . چیزی که خانم رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست را وادار کرد سری به کشور دوست و برادر! همسایه که منشاء گرد و خاک اعلام شده ، بزند ... حالا تا اینجای قضیه را داشته باشید و اضافه کنید به آن برنامه های رادیو و تلویزیون که خودشان را شکافته اند تقریبا از بابت اینکه :

-         ببخشید می گن این گرد و خاک از عراق می یاد؟

-         آقای فلانی دریچه کولر رو ببندیم ؟ میگن اگه باز بمونه گرد و خاک میاد تو!

بعدش یه فلاش بک می زنیم به 5 یا 6 سال پیش در خوزستان ؛ آن روزها گرد و غبار یا به قول ماها خاک حمله های وحشیانه اش را تازه شروع کرده بود ؛ چیز مهمی نبود ، خوزستانی ها مخصوصا اهالی آبادان ، خرمشهر و اهواز عادت دارند به تحمل گرما - که کار خداست – البته و نمی شود کاریش کرد و همچنین آب شور و کم آبی و قطع برق و دزدی و اعتیاد و بیکاری و تحمل خوشبختی های دیگر که از آغاز جنگ تا الان گریبانگیر مردم این خطه شده ... بعد که چیز مهمی نبود کمی خاک و اینا ؛ ماسکی چیزی می زدی و تمام . بعد هم حیاط رو میگرفتی زیر شلنگ آب ، اگه آب بود و اگر پمپها آب می کشید ...

بعد دیدیم سال به سال زیاد می شود ... خاک دارد زنده به گورمان می کند ؛ چند سال است چیزی که باعث شده بعضیا به روح سگ پدری مثل  صدام درود بفرستند فقط اینه که  وقتی بود نمیدونم چه چیزی می ریخت رو این خاکها تا بلند نشه .

می دانید که همیشه خون بعضی ها از بعضی ها رنگین تره ؛ اینکه شیر آب را باز کنی و آب سبز با حبابهای فاضلاب  بیاید توی دستت ... اینکه همان آب هم باید با فشار پمپی که خودت خریده ای بیاید توی لوله ها ، اینکه هر خانواده ای مجبور است تصفیه خدا تومنی بخرد ... اینکه آقای الف . نون وقتی تشریف می آورد آبادان با دیدن فیلم زنی که در یک دست کپسول گاز و در دست دیگر بشکه آب دارد قول آب شیرین و گاز بدهد و برود... اینکه مردم آبادان هنوز از داشتن گاز شهری محرومند ، اینکه دو تا کارگر جوان آبفا توی فاضلاب هفتصد واحدی به خاطر تجمع گاز مسموم جون بدن ... همه اینها باعث نشده پایتخت نشینان عزیزتر از جووون ککشان بگزد از این بابت و حتی زمانی که روزهایی تو پارسال داشتیم که ساعت 5 عصر چشم  چشم رو نمیدید ، همه چراغها رو روشن کردیم و حتی بعضی ها نماز آیات هم خوندند از شدت خاک و طوفانی که این اواخر به خوشبختی هامان اضافه شده ... همه اینها به چشم کسی نمی آمد و گاهی هم که می آمد با جوابهایی اینچنینی مواجه میشد که:

جنوب تا بوده گرما بوده خاک بوده  و به قول کارشناسی از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران – مرکز خوزستان مردم باید خودشان را خاک وفق دهند ! در اینکه صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به نحوی صداوسیمای جمهوری اسلامی تهران است که شکی نداریم ...

اینکه بچه هامان در همان اوج روزهای خاک ( البته نه 3 برابر حد مجاز بلکن 12 برابر) خودشان را به مدرسه می رسانند و بعد از یکی دو ساعت با تعطیلی مدارس مواجه می شوند .... حالا داد قشر محترم تهران نشین درآمده که داریم خفه می شویم آقا چشم چشمو نمی بینه ... خیلی وقت است که نمی بیند برادر من خواهر من سالهاست که نمی بینید ... هستند کسانی که دیوار کوتاهی شده اند برای بالا رفتن بعضی آدمها و خودشان مانده اند ته ته چاه فاضلابی که اسمش را زندگی گذاشته اید ... اینکه چطور تحمل می کنیم به خودمان مربوط است ، شما چطور تحمل نمی کنید ؟ هر وقت رفته ام آنجا از فشار آبی که توی لوله هاست جا خورده ام از مردمی که با همان آب ماشین و حیاط می شویند ونفرتم گرفته و عقم از تمام چیزهایی که باد کرده اند و انگار هیچ وقت نمی خواهند که بترکند ... خوزستان در این قضیه خاک حکم جاروبرقی را داشته تا حالا ... ریه های ما شده فیلترهای تصفیه هوا برای بقیه ایران همانطور که آب کارون دارد می رود طرف جاهایی که آوردن اسمش ... برادران عزیز ... چرا نچشیدید حتی یک قاشق چای خوری از آبی که نماینده جدید آبادان ، همان که دیگر نترسید حرف بزند و نمره انضباطش 19 شود ، برایتان سوغات آورد ، ترسیدی که مبادا کمی فقط کمی از انواع و اقسام ...

به قول یکی از همشهریای عزیز که صداو سیمای آبادان باهاش مصاحبه کرده بود :       ما تشکریم ( تشکر نه متشکر ) که شما زحمت می کشید برایمان سریال خاک سرخ و فیلم عروس آتش می سازید ولی باور کنید بدنیست گاهی دوربینتان را طرف شعارهای پوسیده زمان جنگ روی دیوارهای رنگ و رو رفته بگردانید که                                          " خوزستان دینش را به اسلام ادا کرده است "

سلیمه


 

 

سلیمه  خوبی؟ منو یادت نمی یاد من شهرزادم. سلیمه نشون به این

 نشونی یایی که بت می دم الان  می دونی سلیمه چی شده یادت

 کردم...نمی دونی .دیشب رفته بودم عروسی اونهم کجا ..خوابشو

نمی بینی و من هم نمی دیدم تا چن وقت پیش. زنها همه

کفشهای پاشنه ده سانتی پا کرده بودن و عین خیالشون نبود 

یه  وقت رو سرامیک کف سالن لیز بخورن و کله پاشن و

راستش من دلم میخواس اینجوری بشه .ولی نشد سلیمه ..

مخصوصا یکی اشون که شبیه آنجلینا جولی بود ومن از بس

 نیگاش کردم چشام چپ شد از حسودی ..وپاشنه ی نوک تیز

  کفشش مغزمو داش سوراخ می کرد...رو سرامیک می رقصید

 ونیگای مردا همه به ..یاروی گند ه اش بود که منو می شناسی

 چه ردیابیم خوبه یادته که...بعد می دونی نیگای کفشای زرد

وسفید ورزشی ام کردم که داشتم تند تند تکونشون می دادم

 عین مشنگها ...ویه هو دلم خواس لیز بخوره ولنگاش هوا شه

وعین بچگیمون خم شیم ببینیم شورتش توریه ؟چه رنگیه؟ وبعد

بریم توبه کنیم زود ومن بخندم ...بخندم ها خفن عین همون موقها

 که یخ در بهشت ده تومنی می خریدیم وبه پسرای موتوری

 تعارف می کردیم واونا  برمی گشتن از خدا خواسه می اومدن

 که بگیرن وتو می ریختی اش تو جوب..چرا آخه بد جنس می دادی

 من بخورمش .یادته سلیمه اون روز که تو حیاط یه بیست وپنج تومنی

پیدا کردیم ومهناز هم یه پنجاهی داش ومن یه بیست وپنج تومنی

رفتیم یه ساندویچ کالباس خریدیم با یه زمزم وعشق کردیم

بعد که سلیمه ...بعد که مهناز ک.ونه (ببخشید سلیمه که من اینطوری

 می نویسم اینجا گیر می دن )نون باگت رو انداخت دیدی من چه

شیر جه ای رفتم تو سطل آشغال ودر ش اوردم..وبعد دیدم شما عین

 غربتیا نیگام می کنین یادته عین دیونه ها تا دو سه ساعتی جکم

کرده بودین .حالا همه چی هس سلیمه ژامبونایه عالی نون فرانسوی

 اسنک ساز ومن از خوردن پیتزا حتی چاق هم شده ام دیگه نیستم

 اون دختری که به ام می گفتیم برنجک.. وکاتب بزرگ واینا...الان لقبم

شده نون خامه ای......ولی نیسی تو سلیمه نیسی که به ام بگی

اعتبار کلاسمون به توه شهرزاد به نوشته هاته وپز منو به همه ی

 اون پسرای لاغر ودراز می دادی که برای هرکدوم لقبی گذاشته

 بودی:شاه دونه..چکاوک..شاه سلطان حسین صفوی صدام

 حتی یکی اشون بود ..اوشین  ...صورت الکی ..ودوست دخترش

 که صورت پلکی بوداسمش .. افشین دماغ یادت هس..که تو خونه

 خالی دستگیر شد؟!یادته که تا چن ماه هی به شوک وارده

به اش می خندیدیم..سلیمه من دلم میخوادت خب وهمه چیو.

 سلیمه من دارم خفه می شم..سلیمه یادته سر دبیر فلسفه

 چه طوری  شرطو بردم من؟یادته که  هی گفتم من پای چوبین

 سخت بی تمکین بود ..تمکین نکرد که نکرد سلیمه هرکاری کردیم

 راه نیومد با تو  ومهناز....  سلیمه می دونی دیشب  یاد شوهرت

 که زورکی دادنت به اش افتادم هنو قدش از ۱۵۶ ونیم نگذشته؟!

ها؟سن رشدو ردکرده خب سلیمه یادته چقد واسه اینکه مادر

 شوهرت پول صابونای گلنار وشامپوهای داروگر زرد رو از حقوق

 شوهرت کم نکنه گریه گردی ..سلیمه من الان بهترین شامپو های

 دنیا رم می زنم وبهترین رنگا رواما دلم اینقدتنگ می شه واسه

سبکی که بعد از حموم با گلنار دس می داد به ام وقتی می اومدی

 دنبالم بریم فلافل بخوریم با اون شکم برآمده تو بدجاترین

 خیابونای شهر وسط معتادا ودزدا وج .ن. ده  ها وهی می خندوندی

 منو که الان بچه ات می زنه بیرون  می گه :پ کو سسش؟

آخه ما فلافل رو بی سس می خوردیم می دونی که پولش کمتر

 می شد سلیمه .سلیمه هنو ریملای ۱۰۰ تومنی می خری ؟

نکن با اون چشای قشنگت این کارو ....سلیمه دیشب وسط زنها

 که کله ی بعضی هاشونم داغ شده بود یاد نیم کیلو گوشتی افتادم

 وقتی گربه اومد بردش ومامانت تا حد مرگ باجارو می زدت یادته

 داشتیم ریاضی می خوندیم تو حیاط وآب قالی چرک زیرت ول شده

 بود وتو به هیچ جات نبود  وتوی گامبو  هی زیر ضربه های جارو

می خندید ی ومی گفتی ننه این جا اینجا رو نتکوندی ها اینجا رو

 نه ...سلیمه چرا به مامانت می گی ننه ؟یادته گفتی اگه من ننه

 نگم ننه ام جوابمو نمی ده می گه قرتی شدی!! سلیمه ..هنو قلیه

 ماهی رو با نون می خوری وهی پیازاشو با دستت له می کنی

 یادته علیو چقد سر کار گذاشتیم یادته رفتیم سید عباس دیدیم

 با یه دس گل نرگس اومده آخه کی تو امامزاده قرار می ذاره

 اونم با برادرش..یادته مسواک تو ومهناز یکی بود وتو هی می گفتی :

دلت پاک باشه ..دلت آخ که سلیمه دلم اصلا پاک نیس ..یه من

روغن سوخته روشه ..نیسی سلیمه  نیسی…یادته سر خاک

 آقات می رفتیم یه هو جو سنگین می شد ...دلم بوی قلیون کاپشنت

رو می خواد وخنده های اسبی ات  رو ..دلم می خواد ببینم باز که

 بیخیال قهقه اتو رها می کنی تو روی همه وقتی تنتو بر می گشت

عقب ومی خندیدی کیف می کردم من  خیلی باحال بودی دختر

نیسی سلیمه نیسی.سلیمه یادته هرچی کردیم لهجه ات

عوض نشد تابستونا می اومدی تجدیداتو پیشم بخونی ..تو هم که

 ماشالا یه کامیون عربی زبان ادبیات فارسی بعد می گفتی یادم بده

 قشنگ حرف بزنم یه پسر تهرانی اومده تو هتلی که توش کار

 می کنم اومدن فیلم جنگی بسازن یادم بده ازش خوشم اومده یادت

 چقد زور زدم تا یاد بگیری بگی من وهی یادت می رف باز

 می گفتی :مو.آخرش هم گفتی گور پدرش مو همی طوریوم

 می خواد بخواد نمی خواد هم می تونه بره..نه من نمی نویسم

 چی گفتی این تخصص تو بود فحشهای من در آوردی بعد یادته 

 سر کلاس قرآن چطوری سوره می خوندی دبیر قرآنه یادته

بیرونت کرد وگفتش که قر آنم قلویی می خونی وتوبا گریه می گفی :

خانم خو برادرم گیر می ده من منی حرف بزنوم خانم به خدا از

 عمد نیس لهجه ام اینه خو وخانم باور نمی کرد  اما من باور کردم

 که تو خودتی  سلیمه...

 

 

 

 

باقی قضایا

دفتر چه ی تلفنم را که بگردی جز دوشماره تلفن اولی موبایل شوهرم و دومی خانه ی مادرم چیز دیگری پیدا نمی کنی:دشمن انسانها.این را خوب می دانم و بدتر خوب می فهمم.

انسانهایی  که به اشان هیچ گونه وابستگی ودلبستگی و کلن بستگی نداری.یعنی می دانی نسبت تو به آنها مثل...مثل...نسبتهای ساده ی زندگی نیست ...مکمل  نیستند .عین همین لوله ی کتری و بخار مثلا.نسب تو شاید به روحی برسد که همیشه بر روی گردن خاکستری اش جای خراشهایی خونین مانده.

دستم را روی قلبم می گذارم هنوز می زند که.انگار  قلبم ردای نخ نمای  روحیست سرگردان که توی یک خارستان گیر کرده...اما هنوز میزند مردن زورکی که نمی شود و راستش را بگویم من در زندگی ام یک عدم انسان دارم.باید داشته باشم اگر نداشته باشم پس چرا هی دارم با عدمیتش می خوابم؟ها؟عشق که   زورکی نمی شود اما خواب چرا زورکی می شود اما راستش زوری بالای سرم نیست این منم که می روم  هی با انسان خودم با عد میت وسیعش ....دشمن انسانها شدن به همین راحتی است.

دهانش را باز می کند و بوی ادکلن خوشبویش با بوی دندانهای هزاران سال مرده ی دهانش یکی می شو دیادم است قدیمها پنج هزار تومانی هم  می گذاشت کف دستم تا به راننده ها نگویم پول ندارم و آنها بخواهند بلندم کنند..باشد من پنج هزار تومان را بر می داشتم و به راننده ها می گفتم پول ندارم و آنها بلندم می کردند.

حالا فهمیدم تازه وقتی این سطور را نوشتم دستم آمد.او پنج سال است با زنش نخوابیده چون زیر بغل زنش قارچهای عفونی می زند...بله بله من تازه متوجه شده ام .کلن من متوجه شده ام.

راستش  فقط مانده برایم یک قلب نخ نما شده و چیزی شبیه دم و بازدم یک روح که وقتی می بیند انسانها همراه عدمشان رفته اند بالای دار می خزد سلانه سلانه و پاچه ی شلوار معدوم را می کشد ...هی می کشد.
معدوم باید هر چه زودتر تمام کند.

اگه

یه روز می بوسمت ، فوقش می برنم جهنم ، فوقش میشم ابلیس ، اونوفت تو رو به خاطر اینکه یه ابلیس بوست کرده می یارن جهنم ، تو جهنم هر روز دیگه می بوسمت.

آخ چه بهشتی میشه جهنم....!

 شبزاد

ترسم که نمانم من از این درد.

چن وقتی می روم.توی این مدت از یکی از دوستان که پس وردم را دارد خواستم اینجا را به قول بعضیها ضفط ورفط کنه!تا اطلاع ثانوی هر مطلبی پست می شه به انتخاب ایشونه از نوشته های ذخیره شده .

پ.ن:جمعی از خوهران وبرادران ایمانی بنده رو به طور خصوصی مورد عنایت ویژه قرار  می دن که...بماند!ضمن تشکر از جمع حاضر به عرضشون برسونم که عزیزان دل شهرزاد شما که در زحمت می افتید برای خصوصی گذاشتن همون رو بردارید عمومی بذارید بقیه هم استفاده کنن.. چه کاریه که هی زرت وزرت ابراز خوشحالی وخجستگی واینا به  شیوه ی در گوشی... ها؟چه کاریه؟... شما بگو... حجب وحیاتون منو کشته...حد اقلش اینه که ملت گیره بیکار وبیعار نمیان تمسخر کنن که آمار نظراتت از دو سه تا نمی گذره...! خب نگذره برادر من به توچه ....لا اله الا ال...نکنید این کارو  با ماعزیزای من... نکنید.

یه پ.ن دیگه:لازم دیدم یه گوشزد بکنم :دوستان اگر در مدتی که نیستم متوجه فعل وانفعالات غیر عادی  شدید در این مکان در اسرع وقت گزارش بدید حتما رسیدگی می شه...ضمنامن هرگونه اتهامی از قبیل بازارگرمی واتهامات مشابه روبه شدت..به شدت ها...! انکار می کنم.

حرف (ر)!

این یارو مردک با این سبیل خفن رو به بالا وهمچون شکل وشمایلی برگشته به ام می گه:وقتی حرف (ر) رو می گی آدم (یه جوو....ری ) میشه می پرسم چه جوری؟ میگه :انگار یه چیزی رو با فشار تو آدم کنن!!

به اش نمی اومد ک...نی باشه.

پ.ن:این یارو با اون یاروی پایینی که در پست سابق ذکر خیرش رفت بسی توفیر دارند باهم کلن  این حوالی چیزی که از ایرانسل هم بی اعتبار تر شده سبیل ِ کلفته.

شهرزاد جان.

چیزهایی هست شهرزاد جان

بی آنکه بخواهی بزرگشان کنی

مثل عطر مریمی که درلیوان گذاشته ای

مثل اد کردن آی دی های جدیدی که خصوصی گرفته ای

چیزهایی هست شهرزاد جان

مثل ذوق دیدن فیلمی که تا به حال ندیده ای

شوق خواندن کتابی  که خریده ای

مثل تفریح با التماس نگاه همسایه  ی سبیل کلفتی که ماههاست

می پایدت

دراز کشیده زیر سمند نقره ای

موقع آبیاری کوچه و

از لای در نیمه باز موقع تمرین

با میله ی بار فیکس توی حیاط

بارکابی ایی که هیچ وقت نمی کند

چیزهایی هست

عین رژهای جدید

طعمهای جدیدرنگهای جدید

آلبالویی

صورتی

قرمز جیغ

مات

براق

مخملی

چیزهایی هست شهرزاد جان

که باعث می شود

روزی صد هزار بار

به خانه ی کسی که در را بست توی صورتت

سرک نکشی 

ونخواهی که بشنوی:

تورا به تخمم هم حساب نمی کنم!

تخمها! 

چپ... راست

ریز... درشت!

من حسابتان نمی کنم.

چیزهایی هست باور کن شهرزاد من

که می ارزد به نداشتن وهم زیبایی که ازش ساخته ای.

چیزهایی هست که تمامش کند

خاکی که تو بر سر خودت ریخته ای.

شهرزاد جان

چیزهایی هست مثل مزه مزه کردن فحشهای جدیدی که یاد گرفته ای!

مثل پیچ وتابی که تنت به خود می دهد

با گوشواره های فیروزه ی بلند

مثل عصای رقصی که بالای سرت تاب می دهی

می گذاری روی شانه ها

مثل موجهای ریز

مثل لرز سکه ها

روی آهنگهای شرقی قدیم

مثل خالی کردن شیشه های سبز

با طعمهای گس آتشین توی چاه

مثل کشیدن سیفون روی قرصهای آبی و بنفش

مثل قهقه

مثل بوی خاک

مثل سجده ها

مثل درددل

مثل بچگی

شهرزاد جان.