استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم


تن های هرزه را سنگسار می کنند غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی است و کسی نمی داند

 که مغزهای هرزه


 ویرانگرترند تا تن های هرزه...


فروغ فرخزاد


اعضای قبیله سرخ پوستان از رییس جدید می پرسند :

آیا زمستان سختی در پیش است ؟

رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت ، جواب میده : برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید.

بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه :

آقا امسال زمستون سردی در پیشه ؟

پاسخ : اینطور به نظر میاد !

پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه ، یه


 بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه : شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید ؟


پاسخ : صد در صد !

رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند.


 بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه :


آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه ؟

پاسخ : بگذار اینطوری بگم ؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر !

رییس قبیله : از کجا می دونید ؟


پاسخ : چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن !

زندگی همش خوردن و خوابیدن  و تفریح رفتن و خرید کردن نیست 

.

.

 ولی خدایی بهترین قسمتش همیناست


تو این زندگی‌ نصف عمرمون به فکر کردن راجبه یکی‌ دیگه گذشت
نصف دیگشم برای پیداکردن سر چسب نواری :))


یکی از دوستام با یه دختر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش

 عروسی کنه، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که ۵ ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه، دختره هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!!

از فردای اون روز نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش!
من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم، ۱۰ جور خودکار واسش عوض کردم، پوست پرتقال مالیدم به

 بعضی برگاش…، چایی ریختم روش و گل گذاشتم لای برگه ها و…
اونم تا میتونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ دختری دوست

 نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و …

بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن طرف، دفتر خاطرات رو بُرد تقدیم ایشون کرد… دختره در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سرش کوبید و گفت: منو چی فرض کردی؟ اینکه سالنامه ۱۳۹۰ هست
!! تو ۵ ساله داری تو این خاطره می نویسی؟ و اینگونه بود که دوست من هنوز مجرد است


کشیش یک کلیسا بعد از یه مدت میبینه کسانی‌ که میان پیشش برای اعتراف به گناهانشون،… معمولا خجالت میکشن و براشون سخته که به خیانتی که به همسرشون کردن اعتراف کنند،
برای همین یکشنبه اعلام میکنه که از این به بعد هر کی‌ می‌خواد بیاد به خیانت به همسر اعتراف کنه برای اینکه راحت تر باشه، به جای اینکه بگه خیانت کردم بگه زمین خوردم !!
ازاین موضوع سالها می‌گذره و کشیش پیر می‌شه و میمیره، کشیش بعدی که میاد بعد از یه مدت میره سراغ شهر دار و بهش میگه: من فکر کنم شما باید یه فکری به حال تعمیر خیابونهای محل بکنین، من از هر ۱۰۰تا اعترافی که میگیرم ۹۰ تاشون همین اطراف یه جایی خوردن زمین !
شهردار هم که دوزاریش میفته که قضیه چی‌ بوده و هیچ کس جریان رو بهش نگفته از خنده روده بر میشه.
کشیشه هم یک کم نگاهش میکنه وبعد میگه: ‌هه ‌هه ‌هه حالا هی‌ بخند ولی‌ همین زن خودت هفته‌ای نیست که دست کم ۳ بار زمین نخوره :))

پاهایش را داخل شلوارش فرو میکنه   واصرار داره که به تنهایی شلوار به پا کنه می دونه کاریش ندارم کلا ما مان بی آزاری هستم من بعد از شلوار پوشیدن میدوئه مییاد میگه میکی موس رو برام بزار ببینم تازه از مهد برگشته بعد از مهد همیشه کامپیوتر و تی وی در اختیار اونه کلا اینجوری راحت ترم   یه ذره میره دم باربیکیو ی پلاستیکی که باباش براش دیروز خریده و به خیال خودش سوسیس برا من درست میکنه و مییاره میده بهم و اصرار زیادی هم داره که جلوی چشم خودش یه گاز بزنم به سوسیس  حالا بیا بهش حالی کن که این پلاستیکیه


بعد هم میشینه کنارم و همونجوری که داره  سیب زمینی های سرخ شده و ورقه های هویج آبپز شده رو گاز میزنه و نجویده قورت میده خیره میشه به صفحه تی وی  و میکی موس میبینه  گاهی حس میکنم چقدر ازم دور شده یواش یواش داره مستقل میشه دیگه اصرار زیادی داره که کارهاش رو خودش انجام بده و منم میذارم خودش انجام بده حتی زمانی که  حس مادر  ایرانی بودن تموم وجودم رو میگیره و خفه ا م میکنه


شبها موقع خواب عادت داره دستام رو زیر لپش میذاره و تند تند بوسشون میکنه منم  میبوسمش  میگه مرسی مامان   میگم برا چی میگه برای اینکه بوسم میکنی گود نایت 


میگم خواهش میکنم گود نایت  دوست داشتنی من یکی یدونه  خوب بخوابی 

صبح پاشدم دهنم به خاطر قرص های مسکن دیشب هنوز گس و خشک بود یه لیوان اب خوردم  و صبحونه و بعد هم  یه کم همینجوری لنگون لنگون خونه رو مرتب کردم برای اینکه  عکاس میخواستن بیارن از خونه و اینا عکس بگیره برای فروش میخوان بزارن اصلا من هر جا میرم نمیدونم چرا یارو ییهویی بد بخت میشه و میخواد خونه اش رو بفروشه و به پولش احتیاج داره و اینا  


از بنگاه اومده میگه نینا من میدونم ما فقط می تونیم طبق قانون یک روز در هفته بیایم برای اینکه مشتری بیاریم برای دیدن خونه ولی اینجوری شانس ما برای فروش کم میشه  گفتم مشکلی نیست ولی من کمرم درد میکنه نمیتونم بیست و چهار ساعته خونه رو تمیز نگه دارم لطف کن هر موقع دیگه خواستی بیاید یه نیم ساعت جلوتر تشریف بیار خودت خونه رو تمیز کن  قبول کرد شرط میبندم نمیدونه حد اقل جمع کردن اسباب بازی های سها  فقط نیم ساعت کامل وقت می خواد  از بس که شلوغ کاره 


راستی از کجی در اومدم کم کم دارم صاف میشم  ولی خب یه مقداری درد تو کمر و پاهام هنوز هست 


پیر شدیم رفت  


دلم می خواد برای خاطر خودم فقط محض خاطر خودم یه عالمه به خودم برسم حس میکنم زیادی از خودم مایع گذاشتم  یه عالمه ماسک های صورت خوشرنگ و بو بخرم با یه عالمه سرم موهای انتی فریزینگ  شاید بشه باهاشون موهای فر شده ا م رو سر و سامون بدم روزی صد بار به خودم فحش میدم برا خاطر اینکه موهام رو فر کردم خیلی سخته نگهداریشون


دلم برای روزهای شلوغ وبلاگ تنگ شده