استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

تا حالا هزار تا خط نوشتم از در گیریهایی که تو ذهنمه  و داره بیداد می کنه و  من حس می کنم باید بنویسم و مییام  بلاگ اسکای رو سرچ می کنم و بعد مییام  وبم هزار تا خط می نویسم بعد پاکش می کنم و دوباره می نویسم و پا ک می کنم و یه دفعه به یه نتیجه شگفت آور می رسم اونم اینکه وقتی می نویسم و پاکشون می کنم حس می کنم گفتمشون  و حس خوبی کلا بهم دست میده



پ ن  چند وقتیه عجیب تو فکر ادامه تحصیل هستم اما شرایطم در حال حاضر وحشتناکه و نمیشه اما دلم  میره وقتی دانشگاه اینجا رو می بینم


پ ن دو   شدیدا در پی یاد گیری هر چه بیشتر زبان انگلیسی هستم  و اینه که فعلا سرم شلوغ شده


یه تست شخصی هست جالبه


برید ادامه مطلب اگر دوست داشتین

ادامه مطلب ...

تولد و عروسی که میشه توایران دلم یهو پر میزنه برم حتی اگر برای فقط چند روز 

توی پارک نشستم همینجوری زیر آلاچیق های چوبی که کنا ر هم هستن و یه نسیم خنکی میاد یه کم از حالت سر گیجه و تهوعی که از دیشب همراهم بوده رو کم می کنه که البته مریضی انتقالی پسر جان هستش


یه دو تا قرص هم که پروین خانم داده رو انداختم با لا و سرم رو گذاشتم رو میز و به چرت و پرت گفتنهای امیر که حالا از زور مستی تلو تلو می خوره گوش می دم 


شوهر جان هم مشرو ب خورده اما خب ذاتا آدم تو داریه بروز نمی ده که مسته و اصلا هم حرکت ناشایستی ازش نمی بینم


امیر اما اعصابم رو کلا داغون کرده یعنی کلا بی ادبی هایی که می کنه دیگه از مرز شوخی داره می گذره


دختر خواهر نوزده ساله آقای ب رو خطاب قرار میده و مدام بهش گیر میده و هی شوخی  به قول بچه تهرونی ها خرکی باهاش می کنه


حالا حساب کن طرف تازه سه روزه از اصفهان اومده نیوزلند  کلی هم مبادی آدابه  بابا دکتره  مادرش هم استاد دانشگاه


هی به دختره گیر داده می گه تو که غذا بلدی درست کنی   خونه داری هم که بلدی می گن خانومها اگر این دو تا رو بلد باشن رقص خوبی هم باید داشته باشن


حالا پاشو  برامون برقص و بعد تندی رو میز وسط ضرب میگیره  براش آهنگ عباس قادری می خونه 


خلاصه که آب از هفت جاش راه افتاده که هر چی بیشتر دختره رو دید بزنه حالا زنش هم هست ها ولی حیا نمی کنه که


اصلا حالم رو گرفته


منم اینور نشستم دارم تایپ می کنم


پسر جان هم خوابیده تو کالسکه اش  نگاهم مییفته به آقای ب  می بینم قاطی کرده کم مونده پاشه امیر رو بزنه لت و پا رش کنه


یکی نیست بهش بگه آخه امیر تو که جنبه نداری غلط می کنی مشروب می خوری که این کارهای مسخره ازت سر بزنه که هیچ جوری هم بعدا نشه جمعش کرد


من زن یه همچین مردی بودم  خودم رو دار میزدم   ›  آخرش هم تا دست دختره رو نگرفت به هوای دست دادن  ول کن معامله نشد


اه مرد هم انقدر هرز میشه یعنی

varulv.gif : 33 par 28 pixels.من نهار خوردن رو خیلی دوست دارم


یعنی بیشتر ا ز بقیه وعده های غذایی دوسش دارم مخصوصا اگه غذایی باشه که من دوست داشته باشم

heartshape1.gif : 46 par 30 pixels.

مثل آب دوغ خیاری که به قول داداشم اصلا این غذا نیست  با سبزی هایی که خودم کاشتم تو باغچه ام

goodluck.gif : 52 par 43 pixels.

اصلا امروز کلی ا ز محصولات باغچه کوچولوم استفاده کردم

 

یعنی کلی گوجه برداشت کردم

حدودا بیست و پنج تا


یه سری رو هم کال چیدم که باهاش شور انداختم


می گن خوب میشه خودم اولین باره امتحان می کنم 

بعد هم یه سری نعنا و اوتس ( یه نوع سبزی مثل ریحان خودمون اما عطری تره که فقط برای ماست و دوغ خوبه


با اینا هم ماست و خیار درست کردم

چاکرم


خودم می دونم خیلی کد بانو هستم دیگه خجالتم ندید 


دیشب تا صبح این آهنگ سوسن خانم تو مغزم بود  چون  بچه جان فقط با این آهنگه که ساکت میشه

countsheep.gif : 56 par 38 pixels.offtobed.gif : 50 par 32 pixels.

البته همه آهنگهای برو بکس رو دوست داره  همینجوری که مدام پستونکش رو میک میزنه خیره میشه به صفحه و نگاهشون میکنه

babyboy.gif : 14 par 21 pixels.



با با تو کی هستی هم قشنگه تو آهنگ هایی که خوندن

*xlove_huh.gif : 29 par 34 pixels.*

مخصوصا یه جاش که نقاب خر گذاشتن رو صورتشون و دارن بابا کرم می رقصن بچه جان یهو شروع می کنه به قر داد


*flirtyeyess3.gif : 25 par 45 pixels. پ ن


امید خان گفته بودن که وقتی نی نی بهت می گه بای سی یو سون چه حالی میشه


گفتم َاعلام کنم که همه مامانها هر چقدر هم که غر بزنن بچه هاشون رو دوست دارن


خیلی هم دوست دارن


اما خب گاهی احتیاج دارن غر بزنن و خودشون رو خالی کنن

nonosmiley.gif : 33 par 41 pixels.

مثلا الان پسرم در تلاشه که یه برچسب رو بچسبونه به بازوی من


خب اینحور موقع ها آدم دوست داره بخورتش

اما امان از اون موقع هایی که با صد من عسل هم نمیشه خوردش

دارم یه کتاب می خونم خیلی قشنگه


پیشنهاد می کنم شما هم بگیریدش


نویسنده اش  یه خانم هندی باید باشه به نام جومپا لاهیر  و اسم کتاب هم هست  هم نام


بسیار رمان جالبیه


البته کتاب دیگه شون به نام مترجم دردها برنده جایزه  پولیترز 2000  هستش


مترجم این کتاب هم  امیر مهدی حقیقت هستش


به نظرم خیلی با حاله حالا بد نیست بخونین نظرتون رو بگید

ترنم جان من که نمی دونم کجا رفتی و چرا رفتی  ولی کاش نمی رفتی