وقتی نیازها به زبون بیاد یعنی یه کاری کنه طرف که به زبون بیاری نیازت رو که بگی من دوست دارم بشنوم که دوستم داری دوست دارم که بهم بگی چه احساسی بهم داری دوست دارم از بگی که مرسی که امور خونه رو خوب اداره می کنی دوست دارم بشنوم که مرسی غذای خوشمزه ای بود من سه ساعت برای اون غذا زحمت کشیده بودم سه ساعت مداوم سر پا بودم دوست دارم وقتی یه عالمه تغییر ایجاد می کنم تو خونه بدونی برا خاطر تو هم هست نمی خوام وقتی مییای نبینی این تغییر ها رو یا بگی برا من فرقی نمی کنه هر چی بود بود هر جوری باشی باشی یعنی من اگه شلخته باشم اگه مثل گوریل چاق بشم اگه حتی یه مرطوب کننده هم به لبهام نزنم برا تو فرق نمی کنه لابد نمی کنه دیگه لابد نمی بینی یا نمی خوای ببینی دیشب عصبی شده بودم دست خودم نبود هر چی که دوست داشتم گفتم هر چیزی که حتی شرمم مییومد ازت بخوامشون خواستم با داد با جیغ چون انگار صدای آروم منو هیچ وقت نمیشنوی یعنی از کنار حرفام رد میشی مثل اینکه دارم با دیوار حرف میزنم تو هم هر چی دلت خواست گفتی منم گفتم بعد ولی دل هیچ کدوممون خنک نشد
می دونی درست شبیه کی شدی شبیه بچه کوچولوومون که وقتی یه کار بد می کنه بهش میگی بگو ببخشید میگه ببخشید ولی نمی دونه معنی اش چیه فقط میگه چون تو ازش خواستی فقط داره کلمه ای که گفتی رو تقلید می کنه هیچ معنایی براش قائل نیست
حالا تو وقتی هیچ معنایی برای دوستت دارم قائل نباشی خب نتیجه همین مثالیه که بالا گفتم دوست ندارم حس کنم به آخر خط رسیدیم ولی حسم داره بهم اینو می گه یعنی حس میکنم وقتی دو نفر برا هم احترام قائل نباشن زندگی شون با هم اصلا به درد نمی خوره
کاش حسم رو درک می کردی و حالا که از همه خانواده ام دورم باهام راه مییومدی و انقدر سر به سر اعصاب و روان من نمی ذاشتی من هنوز هم اما دوستت دارم
از دیشب تا حالا مغزم شکل علامت سوال شده
که چرا آدمها انقدر رفتارهاشون با درونشون فرق داره
مثلا کارش که پیشت گیره هزار بار زنگ میزنه قربون صدقه میره مشکلش رو میگه تو براش در اسرع وقت مشکل رو حل می کنی حتی اگه برا خودت همش ضرر باشه فقط به خاطر اینکه اون حالش خوب بشه
بعد تو یه مسئله برات پیش مییاد که دقیقا هم توسط این خانم یا آقا باید حل بشه زنگ میزنی که
بله جناب فلانی با معرفت که تا حالا حس می کردم خیلی با شخصیتی و کلی برات کلاس می ذاشتم من این مشکل رو دارم کار خاصی هم نیست به ضرر شما هم تموم نمیشه فقط یه تلفن بزن بگو می تونی معتمد سفارت بشی تا سوالهای امتحانی رو بگیرم بعد بگی باشه حتما زنگ میزنم الان بهت
بعد زنگ نزنی
یه ساعت انتظار می کشم و دوباره زنگ میزنم بهت خب جواب نمیدی موبایلت رو هم خاموش کردی
خب اصلا اشکالی نداشت اگه نمی تونستی جرات داشته باشی بگی نینا من نمی تونم از عهد ه من خارجه نه مثل خیار منو بکاری دم تلفن و بعد هم اینجوری
لعنت به هر چی آدم دو روی عوضیه
در همیشه به روی یک پاشنه نمی چرخه
یه چند تا عکس ا ز تولد سها می زارم براتون
کیکش هنر دست نسرین دوستمه چون با وجود مریضی سها اصلا وقت نداشتم کیک بپزم ولی انتخابش بر عهده من بوده
دیشب بالاخره یه دکتر خوب پیدا شد که بفهمه مشکل سها چیه
می گفت وقتی اولین بار باشه که بدن درگیر مریضی بشه که براش نا شناخته باشه دچار نوعی از عفونت میشه که نمی دونم به نظرم اسمش هرپاتیک بود
بعد گفت که سها تبخال زده دهنش تمام زخمه به خاطر همین نمی تونه هیچی بخوره یه دونه شربت داد که زخمها رو بی حس کنه تا بچه بتونه غذا بخوره و آنتی بیوتیکش رو هم عوض کرد و خدا رو شکر با دعاهای خوب همه شمایی که انقدر بهم لطف داشتید سها دیشب تونست بعد یه هفته غذا بخوره و حتی چایی هم خورد یه کم و بعد اب ماهیچه یه دو تا قاشق خورد و خدا رو شکر تبش قطع شد و یه کم حالش بهتر شد
وای خیلی الان خوشحالم یعنی کلا روحیه ا م خیلی خوب شده از همتون که لطف کردید برای سها دعا کردید ممنونم
سلام به همه دوستای خوبم
می خوام ازتون بخوام برای سها دعا کنید چون اصلا حالش خوب نیست چیزی فراتر از یه سرما خوردگی ساده است
میگن عفونتی که همه بدنش رو درگیر کرده
خلاصه که براش دعا کنید خیلی
گاهی به خودم شک می کنم به مقدار خوبی هایی که می تونم داشته باشم و ندارمشون به روش خونه داری کردنم به مادر بودنم حس می کنم اون حس های دلسوزانه مادری تو وجودم خیلی کمه حتی به زن بودنم حساس شده ام که چرا من باید بعد فقط سه سال زندگی مشترک انقدر از دنیای شاد و بی خیال دوران مجردی ام فاصله گرفته باشم و این داغونم می کنه
شک می کنم چون نوازش هایت رنگ مهربانی ندارند و فقط حس هوس درش نهفته است
شک می کنم به خودم به خوب بودنم به اینکه آیا من حالا که نینای چند سال پیش نیستم که وقتی میای خونه خیلی شیک باشم و آرایشی داشته باشم و خانه ای که به قول تو تو سرامیک هاش میشه عکس خودش رو آدم ببینه و بعد غذای آماده ای و آغوش پر از مهری تو چه حسی در مورد من د اری
شک می کنم به تو به تویی که فقط مگر اینکه نیازی باعث بشه بیای به سمت من
نگاهت اون نگاه سرد و بی روحت که اجازه رسوخ به من نمیده اون زبونی که بسته شده خیلی وقته اون شوخ طبعی که ازش خبری نیست و بابای خوبی که سها مدتیه ازش خبر نداره
من گاهی حس می کنم چه خوب بود اگه تو همون لحظه ها می موندیم تو همون لحظه های عاشقانه و هیچ وقت فکر بچه دار شدن به ذهنمون خطور نمی کرد که حالا هر جفتمون کم بیاریم و تمام وقت محدودی که برامون می مونه رو فقط به خودمون اختصاص بدیم
بله داشتم می گفتم که بر می گردم دوباره و برگشتم با چشمای مثل وزق وغ زده بیرون و پلکهای پف کرده از گریه و بدنی کرخت از اعصاب خرابم و یه کله که حس می کنم شبیه گونی سیب زمینی شده و ایضا حس شدید رفتن در لاین دلسوزی برای خودم و کلا بنده الان حس می کنم که هیچ کس به اندازه من بد شانس نیست و خسته و نا امید نیست
سها روی بنده را برای بار هزارم کم کرد و این کم کردن رو اصلا شبیه دفعه های پیش نیست چون باعث شد یک ساعت تمام دهنم رو فشار بدم تو بالش و جیغ بزنم و گریه کنم از دستش چون سه ساعت بی وقفه داشت گریه می کرد و جیغ می کشید و با هیچی آروم نمیشد و داروش رو نمی خورد و غذاش رو نمی خورد و منو می زد و خلاصه آخر بچه حرص در آر شده بود منم که قاطی خلاصه که کم آوردم
دارم فکر می کنم به اینکه کاش حد اقل انقدر ارزش داشتم که مییومدی یه نوازش کوچولو مهمونم می کردی بعد اون همه گریه لعنتی