استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

یه دعای با حال


 آقایی از رفتن روزانه به سر کار خســـــــته شده بود ، در حالی که خانـــــــمش هر روز در خانه بود !

او می خواســـــــت زنش ببیند برای او در بیرون چه می گذرد ...

بنابراین شروع به دعا کرد :

خدای عزیز! من هر روز سر کار می روم و بیش از ۸ ساعت بیرونم در حالیکه خانمم فقط در خانه می ماند! من می خواهم او بداند برای من چه می گذرد ؟!

بنابراین لطفا اجازه بدین برای یک روز هم که شده جای ما با هم عوض بشه !!!

خداوند ، با معرفت بی انتهایش آرزوی این مرد را برآورد کرد ...

 

صبح روز بعد مرد با اعتماد کامل همچون یک زن از خواب بیدار شد و برای همسرش صبحانه آماده کرد ، بچه ها رو بیدار کرد و لباسهای مدرسشون رو آماده کرد ...

 

بهشون صبحانه داد ، ناهارشان را تو کوله پشتی شون گذاشت و اونها رو به مدرسه برد...

 

وقتی برگشت خانه رو جارو کرد، برای گرفتن پول به بانک رفت ، بعد به بقالی رفت،ساعت یک بعد از ظهر بود و او برای درست کردن رختخوابها ، به کار انداختن لباسشویی ، گرد گیری و تی کشیدن آشپز خانه ، رفتن به مدرسه و آوردن بچه ها و سرو کله زدن با آنها در راه منزل ، آماده کردن عصرانه  و گرفتن برنامه بچه ها برای تکلیف منزل ، اتو کشی و مرتب کردن میز غذا خوری ، نگاه کردن تلویزیون حین اتو کشی در بعد از ظهر و ... عجله داشت !

 

از ذکر انجام بقیه کارها فاکتور گیری شد( ....)  

 

 

در ساعت ۲۳:۰۰ در حالی که از کار طاقت فرسای روزانه خسته شده بود، به رختخواب رفت در حالیکه باید رضایت همسر در رختخواب را هم تامین می کرد...

 

 

 

صبح روز بعد بلافاصله بعد از بیدار شدن از خواب گفت :

خدایا من چه فکری می کردم ؟!! برای ناراحتی از موندن زنم در منزل سخت در اشتباه بودم ، لطفا و خواهشا اجازه بده من به حالت اول خود برگردم            (غلط کردم به خدا( !!!


خداوند پاسخ داد :

پسرم ، من احساس می کنم تو درس خودت را یاد گرفتی و خوشحالم که می خواهی به شرایط خودت برگردی ...

 

ولی تو مجبوری ۹ ماه صـــــــــبر کنی، چون دیـــــشب حامله شدی     
نظرات 3 + ارسال نظر
پرستیدنی چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ب.ظ http://deeba.blogsky.com

اوه
راست می گه خوب خدا
باید نه ماه صبر کنه
تازه بعدم باید شیرش بده
منتها توی این نه ماه هم باید به آقا سرویس بده بازم

گیس گلابتون پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:30 ق.ظ http://kaskiat.blogsky.com/

وااااااااااای!!عجب ضدحالیD:

سید مهدی جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:59 ق.ظ http://www.dorooghestan.blogfa.com

وااااااااااااااااااای آخرش خیلی باحال بود کله خندیدم :)
ولی خدا وکیلی خانوما هر روز که این کارارو نمی کنن،
هفته ای یه بار یا دو بار لباس میندازن تو ماشین
ماهی یا هفته ای یک بارم اگه آقاهه نره میرن خرید
ناهارم که آقاهه نمی آد فقط شام باید درست کنه
و...
حالا سرویس دادنم که خوب بستگی داره p:

خدا وکیلی بنده هر روز یه ماشین لباس کوچولو برا شستن دارم

روزی هزار دفعه هم میز های خونه رو دستمال می کشم و اثار انگشتای کوچولو پا ک میکنم

و خرید هم که بیشتر خودم انجام میدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد