طبیبی را دیدند که هرگاه به گورستان رسیدی، ردا بر سر کشیدی. از سبب آن پرسیدند.
گفت:
(( از مردگان این گورستان شرم دارم، زیرا بر هر که می گذرم، شربت من خورده است و در هر که می نگرم، از شربت من مرده است!))
- – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - – - -
منجمی را بر دار کردند. کسی در آنجا از او پرسید که این صورت را در طالع خود دیده بودی؟
گفت: (( رفعتی می دیدم،لیکن ندانستم که بر این جایگاه خواهد بود!))
نویسنده این مطالب شوکول پسری از جنس شکلات می باشد که با اجازه خودش نوشتم اینجا
وبش هم تو لینک هام هست
خیلی جالب و پندآموز بود
ممنونم نینا جان
به مردمان شهرم مینگرم و شادم که هر انکس که زنده است از شربت من خورده و هر انکس که در گورستان است از شربت نادانی
نوشته حالبی است
شاد باشی و تندرست
سلام مطلبت جال بود
چقدر حکایت اولیت به اوضاع و احوال امروز ما شباهت داره
چه لطایف زیبایی....