استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

شکایت نمی کنم، اما

ایا واقعاً نشد که در گذر ِ همین همیشه ی بی شکیب،



دمی دلواپس ِ تنهایی ِ دستهای من شوی؟


نه به اندازه تکرار ِ دیدار و همصدایی ِ نفسهامان!


به اندازه زنگی...


واقعاً نشد؟



واقعاً انعکاس ِ سکوت،



تنها حاصل ِ فریاد ِ آن همه ترانه



رو به دیوار ِ خانه ی شما بود؟



نگو که نامه های نمناک ِ من به دستت نرسید!



نگو که باغجه ی شما،



از آوار ِ آن همه باران



قطعه ای هم به نصیب نبرد!



نگو که ناغافل از فضای فکرهایت فرار کردم!



من که هنوز همینجا ایستاده ام!



کنار همین پارک ِ بی پروانه



کنار همین شمشادها، شعرها، شِکوه ها...



هنوز هم فاصله ی ما



همان هفت شماره ی پیشین است!



دیگر نگو که در گذر ش گریه ها گُمش کردی!



نگو که نشانی کوچه ی ما را از یاد بردی!



نگو که نمره ِ پلاک ِ غبار گرفته ی ما،



در خاطرت نماند!



ایا خلاصه ی تمام این فراموشی های ناگفته،



حرفی شبیه « دوستت نمی دارم» تو



در همان گفتگوی دور ِ گلایه و گریه نیست؟● 


جناب یغما گلرویی  ازت ممنونم که با این شعرتون  احساس در من مانده ام را تخلیه کردید 

نظرات 5 + ارسال نظر
آرش-فریادسکوت چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:56 ب.ظ

نینا ی گرامی ببخش باز که نمی آیم و گاهی بسیار دیر / وقت اینترنت گردی ندارم دو ماه دیگه که سرم خلوت تر شد نیومدن هام را جبران میکنم
ممنون که می آیی و ممنون از لطفت
من هم امیدوارم که مردم روشن بشن
ولی نگرانم از این همه خشونت

نه همین گاه و بیگاه آمدنت هم خوبه

آوا چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 ب.ظ

نینا خانومی ممنون که به من سرزدی و از دستور اون معجون سبزیجاتتم متشکر(البته هنوز درست نکردمش٬آخه تازه امروز دیدمش)علت شور شدن اختراعم نمک زیاد نبود مزه چغندر بود والامن دیگه اینقدرا هم مامان ظالمی نیستم که هر چیزی رو به خورد جوجه هام بدم.
راستی خانومی یه خورده از خودت برام بگو.مثلا این که چند سالته و مجردی یا متاهل.من دوست دارم یک کم شناخت در حد همین دو تا سوال از دوستانم داشته باشم.راحت تر میتونم تصورشون کنم و درکشون کنم.
بازم منتظرتم.
هزارتا بوس.

نه عزیزم

منظورم این نبود مامان ظالمی هستید

ببخشید اگر این جوری برداشت کردید

خب من نمی تونم به دلایلی بگم چند سالمه

اما متاهلم

یه سها کوچولو رو هم دارم

شهرزاد پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ق.ظ

منم ازش ممنونم

سیاوش کاویان پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:41 ق.ظ http://mby.blogfa.com

ممنونم از حضور و نظرتان.
من بی جهت از کسی تعریف نمیکنم.واقعا نظرم همان بود که نوشتم.
شاد باشید

مریم پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ق.ظ http://29mehrmah.blogfa.com

سلام نینا جان
وبلاگ جدید و قالب نو مبارک!
شرمنده که دیر می یام ولی باور کن هم به یادت بودم هم تمام دستنوشته های صمیمیت رو خوندم.
راستی این شعر رو از کدوم مجموعه اشعار یغما گلرویی نوشتی؟چون تقریبا همه ی کتابهاشو دارم ولی اینو نه!
اگه تونستی به دیدنم بیا،خیلی شکسته ام.

گلم اسم شعرش همان هفت شماره پیشین است

اما نمی دونم از کدوم مجموعه اشعارش بود

چون کاملا اتفاقی تو دفتر شعرم دیدمش ودیدم چقدر به حا ل وهوای این روزهایم می خوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد