"هزاران نفر برای باریدن باران دعا میکنند غافل از آنکه خداوند با کودکی است که چکمههایش سوراخ است."
این جمله در مقدمه ی کتاب سومین جشنواره بینالمللی "دستهای کوچک دعا" در سال ۸۷ آمده است.
تعدادی از دعاهایی که ازاین کتاب انتخاب شده است را بخوانیم :
خدای مهربانم! من در سال جدید از شما میخواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ ساله)
آرزو دارم سر آمپولها نرم باشد! (تاده نظربیگیان / ۵ ساله)
خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)
خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)
آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدیهایی را که من جمع میکنم از من میگیرند و به بچه آنهایی میدهند که به من عیدی میدهند! (سحر آذریان / ۹ ساله)
ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم!(شاهین روحی/11 ساله)
خدایا! کاری کن وقتی آدمها میخوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر / 10 ساله)
خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا میکنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی / 10 ساله)
ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده / 11 ساله)
خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو میخواهم که به پدر و مادر همه بچههای تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانهیمان مانند بچههای سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم... (مهسا فرجی / 11 ساله)
دلم میخواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژلهای بزنم! (روشنک روزبهانی / 8 ساله)
خدایا! شفای مریضها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچکس نگران من نباشد و برای قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین. (مهدی اصلانی / 11 ساله)
خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم! (مینا امیری / 8 ساله)
ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش میکنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم! (شایان نوری / 9 ساله)
خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلممان هم مرا بوس کند!! (امیرحسام سلیمی / 6 ساله)
خدیا! دعا میکنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)
ای خدا! من بعضی وقتها یادم میرود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود! (شقایق شوقی / 9 ساله)
خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونهها را میزدیم و فرار میکردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمیکنم! (دلنیا عبدیپور / 10 ساله)
آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم میفهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمیگرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)
خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) میخوان دعا میکنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود! (باران خوارزمیان / 4 ساله)
خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده! (مریم علیزاده / 6 ساله)
خدایا! من دعا میکنم که گاو باشم (!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم! (سالار یوسفی / 11 ساله)
من دعا میکنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند. (المیرا بدلی / 11 ساله)
خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمیخواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا میکنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم! (نیشتمان وازه / 10 ساله)
درگزارشی از برگزاری چهارمین جشنواره درتیر ماه سال جاری ،تعدادی از دعاهای این دستهای کوچک آمده است:
حدیثه دهقان۱۲ساله : خدایا آرزو می کنم که تو این مسابقه نفر اول بشم اون وقت با پولش واسه قبر بابام یه سقف آهنی می خرم که زمستونا قبرش خیس نشه و تابستونا هم گرما اذیتش نکنه
حسین از خدا خواست که خداوند با قدرت اش همواره خنده را نقاشی کند و گریه را با پاک کن اش پاک کند.
دختر یتیمی هم گفت: خدایا همیشه در دل کوچک من بمان تا تنها نمانم.
مجتبی 12 ساله از عراق هم آرزو کرد که خدا هیچ وقت او را بزرگ نکند و اگر هم روزی بزرگ شد از جنگ نمیرد.
مهدی هم که کر و لال و یتیم بود با ایما و اشاره دعا می کرد که خداوند، مریض ها را شفا دهد تا دنیا برای همه زیبا باشد.
مریم هم دعای جالبی داشت. او از خدا خواست که کاری کند تا تمام آمبولانس ها از فرط بیکاری در پارکینگ بیمارستان ها بمانند!
افسانه
از کردستان نیز دعا کرد که ای کاش کار در کوره پز خانه ها زودتر تمام می
شد تا او به مدرسه می رفت که پزشک شود و به مردمی که نیازمندند کمک کند.
مینا از قوچان گفت: خدایا دعایم را برآورده کن تا زیباترین عروسکم را به تو هدیه بدهم.
مهدی نیز گفت: خدایا اگر به حرفم گوش بدی یک شکلات بزرگ به تو می دهم!
حسن از خدا خواست که به او «سبیل» بدهد تا مردم حرفش را گوش داده و به آنها عمل کنند چون پدرش سبیل دارد و همه به حرفاش گوش میدن!
الان عجله دارم این مطلبو نخوندم ولی یه نگاه سرسری که انداختم یاد یه چیزی افتادم: ارمغان بهزیستی
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم
فقط یه شوخی بود.بعدا میام.اگه چیزی چشمو گرفت یه چیزی می گم
ولی در کل مرسی نظرتو گفتی
سلام عزیزم ....اپم
نینا ی عزیزم از خوندن مطالب قشنگت لذت میبرم ،کاش هیچ بچه ای تنها نباشه و در کنار خانواده اش شد باشه ،خیلی معصوم و پاک هستند
میبوسمت
واقعا بچه ها خیلی پاکند ودعاهاشون هم از صمیم قلبه و بی ریا
پست قبلیت هم عین واقعیت بود واقعا ما ایرانی ها بیشتر از بقیه به تربیت احتیاج داریم هیچ نمیونیم ادعا هامون هم سر به فلک میکشه
هراس و فقر و تنهایی رو می شه تو اکثر آرزوها دید
فوق العاده بودن!
بعضی هاش اشکمو در آورد.