استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

خستگی به تنم موند به خدا  یعنی من واقعا مشکل مغزی پیدا کردم ها  به قول دوماد بزرگمون که به آلزایمر می گه آلمیزمر  همین دومی رو شدیدا گرفتم


تو فکر کن یه پسر کوچولوی با نمک بشینه روی پاهات با یه سر همی  شکل حیوونی دار که تنشه و کرکی و ادم یاد یه خرگوش مظلوم می یفته هر وقت این سر همی رو تنش می کنه  بعد با اون انگشتهای کوچولو و اون دستایی که روی انگشتاش چال می یفته از بس که خودش لاغره واین دستاش گوشتا لو  هی دونه دونه بهت لوبیا سبز بده و تو سر و تهش رو بگیری و دوباره لوبیا سبز بعدی رو بهت بده   و  ازت هم توقع کنه  که هر کدوم از این لوبیا ها رو داد دستت بهش بگی مرسی گلم  و اونم با اون زبونی که نوکش می گیره  بگه باشه و حالا این همه لوبیا رو خورد کنی و  بخوای بخار پزش کنی نصفش رو بسوزونی چون یادت رفته روی گاز چیزی داری و بعد قابلمه رو عوض کنی و دوباره بزاری سرخ شه و بقیه اش رو به سلامتی به فاک فنا بدی بره  خب دیگه حتما آلزایمر داری


حالا اصلا نه دلم برا پولی که پاشون داده بودم سوخت نه برا زحمت خودم  دلم برای نتیچه اولین کار مشترک آشپزی من و پسرم سوخت خیلی هم سوخت


پ ن  خیلی بده که بعد این همه ضد حال تازه بری ببینی خورش فسنجونی که از صبح انقدر مواظبش بودی ته نگیره ته گرفته


پ ن 2  یعنی این شوهر من خیلی مرد خوبیه که منو سه طلاقه نکرد امشب با این طرز آشپزی و  سوزاندن ها و وضع آشفته خودم و زندگی ام  همه چی به هم ریخته است باید پاشم شروع کنم قبل خواب تمام ریخت و پاش ها رو جمع کنم  


پ ن 3  خیلی خیلی وضع فکری ام برای چند نفر آشفته است 

نظرات 2 + ارسال نظر
میلاد سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:30 ب.ظ http://joojehgorbeh.blogfa.com

اینام خودش یه عشقی داره واسه خودش...
من یه دونه هم ازین بچه ها تا حالا نداشتم...!

شهرزاد پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ق.ظ http://chastity58.blogfa.com/

مهم نیس دیگه بدتر از دلمه ی من نیس که ..یه روز دیگه جبران می شه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد