استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

دارم وبهای دوستان رو چک می کنم  همینجوری که دنبا ل تکه سوهان پر پسته می گردم تو جعبه اش که با چایی بخورم  و تو فکرم که چرا انقدر من حالم بده  از صبح تا حالا و اصلا حوصله ندارم حتی حوصله حرف زدن با شوهر  بنده خدا که خسته کار روزانه لم داده رو مبل و چایی می خوره و گاهی سها رو صدا می کنه که نکن دست  نزن  نریز  ای بابا  سها  چرا انقدر وحشی شدی بابا جان آخه

و منی که اصلا به روم نمییارم که چی چی می گی  چون به محض اینکه به روم بیارم باید یه ساعت با سها بازی کنم


بعد تلفن زنگ میزنه و نسرین  خانومه که هی داره کلاس امیر خان رو برام میذاره که برام همه کارهای خونه رو انجام داده اومدم دیدم شام هم پخته و اتاقها رو جارو زده  و از این دست حرفا که همیشه باهاشون تحریک می شدم  و مییفتادم به جون شوهر بیچاره که یه کم به من کمک کن ببین امیر چقدر به زنش کمک می کنه  و خوب البته این دفعه دیگه این حرف رو نزدم چون دیگه امیر پیش من وجهه اجتماعی نداره


از وقتی فهمیدم به زنش خیانت کرده و با مینا هستش قلبم به درد می یاد اسمش رو میشنوم اصلا حتی وقتی بهش فکر می کنم هم تموم موهام سیخ میشه از بس که چندشم شد


من احمق رو بگو که وقتی این امیر با عجله اومد و گفت ایمیل استادمون رو دیلیت کردم و در مورد پروژه کاری ام بوده و خیلی بد شد  چقدر به خاطرش زحمت کشیدم و به چند نفر رو زدم که تو کامپیوتر از من سر رشته شون بیشتره و بعد هم  که نشد و رفت تازه شوهره برگشته می گه دنبال ایمیل مینا بوده  مثل اینکه براش عکس فرستاده بوده می خواسته ببینه  زنش اومده اینم زده دیلیتش کرده


خیلی شاکی ام از کی  خودم   امیر یا نسرین ساده لوح

نمی دونم

نظرات 10 + ارسال نظر
سیاوش کسرایی دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ق.ظ http://t60.persianblog.ir/

بیچاره سها جان ما که کسی نیست به درد این بچه برسه!

مامان که از پشت کامپیوتر بیست و چهار ساعته جم نمی خوره، بابا هم که وقتی خسته و کوفته میاد خونه هرچیزی می خواد جز سها ...
ایوب نبی هم بود وحشی می شد بخدا ... الایاذ بالله البته ;-)

نه دیگه خیلی شلوغش کردی سیاوش خان

بنده خیلی اگر پای کامپیوتر بشینم یه ساعت تو روزه اونم اگر بشه

بانو دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.saburaneh.blogfa.com

راستی چرا این امیرهای حق به جانب همیشه خائن از کار در میان ؟

نمی دونم

گاهی دلم برای نسرین های خوش باور میسوزه خیلی

آرش دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ http://faryade66.wordpress.com/

چه تعبیر جالبی داشتی: که دیگه امیر پیش تو وجهه اجتماعی نداره!!!!!!!

حالم به هم می خوره از امیرهای خائن
نسرینهای خوش باور
مینا های وسوسه گر
وهمه آدمهای بی تفاوت!!!!

و بیچاره سها های عصبانی!!!! با پدر مادرهایی با این همه ذهن مشغولی!!!!
(منظورم سهای عزیز شما نیست ها!!!)

ترنم دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ب.ظ http://kolbeyetaranom.blogfa.com

همیشه همینجوره...اکثر این مردایی که تو خونه کمک میکنن و هی زنشون رو بعل و ماچ میکنند و هی کادو میخرند و هی قربون صدقه میرن یه کاسه زیر نیم کاسه شونه...

نقاب چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:48 ق.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

امروز استادمون می گفت:: درصد خیانت های بعد ازدواج حدود 85 درصد شده است....

به طوری که از هر 5 ازدواج صورت گرفته 4 ازدواج به طلاق می انجامد...

کجا داریم میریم خدا داند..........

باران چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ http://kouyeyar.blogfa.com

همیشه یک سوی داستان پنهانه و همون سو چراغ قضاوت درست. نمیشه قضاوت کرد. هیچ کس هم نمیتونه. و هیچ کس هم نمیدونه.

آخرین نسخه یک مرد... چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ http://the-lastman.blogfa.com

سلام

خوبی؟
دوباره برگشتم اما با آدرسی جدید

مامان عیسی جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ http://mardebozorgeman.blogsky.com/

سلام
ممنون که به ما سر زدی
واقعا منم متاستفم برای مردهایی از نوع امیر و زنهای بیچاره ای که حتما در نهایت صداقت و سادگی به شنیده هاو دیده های ظاهریشون دل باخته چونین مردان خیانتکاری .
کاش این مردها انقدر وجود داشتند که راحت میومدن و میگفتن ازت دیگه خسته شدم و از زندگی آدم میرفتند بیرون اینطوری آدم حس بهتری داشت
یه خانمی میگفت الان مردا زن میگیرند برای تولید مثلشون و روشن بودن چراغ خونشون و آماده بودن غذا و لباسشون
و تفریح و خوش گذرونی و بقیه کاراشون را هم با زنای دیگه انجام میدهند
چشم ما روشن چه میکنند این مسلمانان ایران زمین

شهرزاد دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ http://chastity58.blogfa.com/

زندگی آدمها همینه نینا جان. بیشتر آدمها. ظاهر
وقتی وارد زندگی اکثر آدمها می شی می بینی همه چیو از پشت سراب می دیدی..تموم اون خوشبختیا وهم بوده. حالا چه صاحب زندگی بدونه چه ندونه.
گاهی زندگی خود ما هم همینه.

امید چهارشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 ب.ظ http://faith.blogsky.com

این همون نسرینه که بش می گفتی نسرین خره و دلت خنک میشد؟؟؟؟؟
میدونی چیه نینا؟ چیزی که عوض داره گله نداره.
این همه مامان نینای مهربون منو ناراحت کرد، خداوند هم اینطوری گذاشت و کاسش.
من که اصلا ناراحت نشدم و تازه خوشحالم شدم که حال نسرین خره گرفته شده.
البته کار امیر هم خیلی کثیف و زشته، اما به هر حال توی این دنیا اتفاق اشتباه نمیوفته و همه چیز با حساب و کتاب پیش میره.

شاید بگی این چه خبیثه که اینارو میگه، اما نینا جان باور کن اگه کسی در کارهاش خدا رو ناظر بدونه و همیشه مراقب رفتارش باشه، اگه شوهرش بین 1 میلیارد نفر خانم زیبا و وسوسه گر هم باشه، بازم خداوند مراقب هست و نمیذاره همچین اتفاقی بیفته. پس تو خیلی خودتو ناراحت نسرین نکن.
بعدشم اینکه مامان نینا همیشه رفتارش درسته و اصلا هم احمق نیست. به نظر من تو یه فرشته ی مهربون و پاکی. هر کس هم غیر از این فکر کنه خره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد