استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

کاش می فهمیدی که بارون اومده زنگی که برای عبور قطاره اتصالی کرده داره دینگ دینگ می کنه و قطاری در کار نیست که ببرمت روی کولم از تو پنجره خونه رد شدنش رو ببینی سها جان که انقدر نیای دستم رو بکشی و نق بزنی و جیغ بزنی و منو بزنی و بخوای به زور منو از پای کامپیوتر بلند کنی برای دیدن قطار که شکر خدا هیچ وقت هم برات تکراری نمیشه

نظرات 3 + ارسال نظر
امید شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ق.ظ http://faith.blogsky.com

یه فکر توپ کردم نینا
برای سها یه قطار بخر که سوت هم داشته باشه

پسرم قطار داره

اما واقعی اش رو دوست می داره

امید شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ http://faith.blogsky.com

حالا چرا دعوا می کنی؟؟؟
خوب ببخشید دیگه فکر نمی کنم

مگه چی گفتم امید خان

شهرزاد یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ق.ظ http://chastity58.blogfa.com/

با همه ی خستگی توش به آخرش خندیدم نینا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد