استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

علی کوچولو

مامان خسته از سر کار میاد خونه و علی کوچولو میپره جلو میگه
سلام مامان
مامان-سلام پسرم
علی کوچولو-مامان امروز بابا با خاله سهیلا اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب و در و از روی خودشون قفل کردن و....
مامان-خیلی خوب عزیزم هیچی دیگه نمیخواد بگی، امشب سر میز شام وقتی ازت پرسیدم علی جان چه خبر بقیه اش روجلوی بابا تعریف کن

سر میز شام پدر با اعتماد به نفس در کانون گرم خانواده مشغول شام خوردنه که مامان میگه :خوب علی جون بگو بیبنم امروز چه خبر بود
علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله ....
بابا-بچه اینقدر حرف نزن شامتو بخور
مامان-چرا میزنی تو پر بچه بذار حرف بزنه ...بگو پسرم
علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و..
بابا-خفه شو دیگه بچه سرمونو بردی شامتو بخور!
مامان-به بچه چی کار داری چرا میترسی حرفشو بزنه....بگو علی جان
علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا کردم دیدم که ....
بابا-تو انگار امشب تنت میخاره! برو گمشو بگیر بخواب دیر وقته.
مامان-چیه چرا ترسیدی نمیذاری بچه حرفشو بزنه؟ نترس پسرم، بگو
علی کوچولو-هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا کردم دیدم بابا داره با خاله سهیلا از اون کارایی میکنه که تو همیشه با عمو محمود میکنی
نظرات 15 + ارسال نظر
علی یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:07 ب.ظ

خیلی خندیدم. باحال بود.آخرش قابل پیش بینی نبود. ولی خیلی وحشتناکه ها. آدم یه جوریش میشه.

نگین یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااام
منم لینکیدمت!
مرسی سر زدی
منو با نام بی مسئله لینک کن
راستی داستانت خیلی با نکم بود !‌امان از بچه ها !

بانو دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.saburaneh.blogfa.com

کلی خندیدم .اما تلخ هم بود .بیچاره علی کوچولو !
از این که دیر بهت سر میزنم شرمنده هستم باور کن خیلی گرفتارم .

منصور کبیر دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ق.ظ http://balatarim.mihanblog.com

سلام
یاد گذشته ها افتادم
قدیمی بود ولی قشنگ بوددددد

ترنم سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ق.ظ http://kolbeyetaranom.blogfa.com

خیلی جالب بود...میگن چیزی که عوض داره گله نداره تازه یک چیز دیگه هم میگن خدا در و تخته رو خوب باهم جور میکنه!!!

یه دوست پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ق.ظ http://namehaye-doostane.blogfa.com

جالب بود بیچاره مامانه!!!!!!!!!!

شهرزاد پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ق.ظ

خوبی نینا؟
نیستی خانم؟
من سرم شلوغه الان میام می خونمت ولی.
مواظب خودتو و سها باش

م.بصیر پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:03 ق.ظ

چندباری خونده بودمش ..اما خالی از لطف نبود...خوندن مجددش

نگین(آلبالو) جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:12 ب.ظ http://mininak.blogsky.com/

سلام خوفی ؟
آپم ها ...

داریوش شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ http://darius1.blogfa.com

از دست این دنیا فامیل ابرومندی هستند
با درود به نینای گرام زادروز یکی از بهترینت هایت را شاد باش میگویم
در کنار هم شاد باشید و تندرست

مریم یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ http://29mehrmah.blogfa.com

سلام نینا جون
کم پیدایی!
داستان باحالی بود،علیرغم تلخیش کلی خندیدم.

باران یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://kouyeyar.blogfa.com

سلام خانوم گل. خوبی؟ اگه بدونی چقدر دلم برای تو و نوشته هات و وبلاگت تنگ شده بود!!!!!!!!!
اون فسقلی جیگرت چطوره؟
بالاخره مدمم درست شد. به روز هستم و منتظرت.

آرش یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ http://faryade66.wordpress.com

موفق و پیرزو باشی
تا همیشه...

منصور کبیر دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ http://balatarim.mihanblog.com

دهنتو سرویس بده خوشگل بشه
هر روز میام میبینم که همش این علی کوچولو این بالا نوشته شده
پس کی میخوای بنویسی؟؟!
هان؟

امید جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ق.ظ http://faith.blogsky.com

سلام مامان نینا
امیدوارم حالت خوب باشه
روزت مبارک مامان نینا
فردا هم تولد سها جون مبارک
دنیا دنیا دنیا آرزوی خوب دارم براتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد