استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

تصمیمم رو گرفتم


فردا بی هیچ نگرانی از چاقی دوباره هفت عدد از دلمه های برگ مویی که به زحمت پیچیدمشون رو یک جا می خورم


آه که چقدر هوس کرده بودم

خیلی وقتها بود مینشستم فکر میکردم که چرا من که انقدر به نظر همه موفقم  حالم خوب نیست


یعنی چرا حس کسی رو دارم که از زندگی اش راضی نیست


خب امروز به نتیجه رسیدم  من حس میکنم مسئله از اونجا شروع شد که من تو وجودم نینا های مختلفی دارم


یه نینای احساساتی و حراف و تخس و دنیا به تخم حساب نکن


و یه نینای منطقی و حساب کتاب دار و برنامه ریز


و یه نینای خشک و منظبط ( انشاش درسته دیگه )  و پاکیزه


نمی تونم برای همه این نینا ها برنامه ریزی کنم شاید به خاطر این باشه که من مثل مادری هستم که بین بچه هاش فرق میگذاره  و نینای اول رو بیشتر از همه دوست دارم


دوست دارم تمام روزم برای نینای تخس و شیطان و احساساتی باشد تمام افسار احساسم رو بدم به دستش  بگذارم هر کار دوست داره بکنه  شلوارهای جینز کوتاه بپوشه و لباسهای چسبان و چند ساعت وقت بگذاره برای آرایش صورتش و هی به موهاش ور بره و به دوستاش تلفن کنه و چهارتاجک بگه و بعد بره بیرون و بگرده و خرید کنه و بیاد و خلاصه هر کار دوست داره بکنه


لازم نباشه که ماسک به چهره بزنه  همین که هست باشه همینجور صاف و بی شیله پیله و دوست داشتنی


همینجور پر مهر و محبت  و بی چشم داشت محبت کردن رو داشته باشه بی هیچ نگرانی از سو

استفاده دیگران محبت کنه


اما خب نمی شه دیگه هر کار می کنم نمی تونم انگار چند سالی هست به این نینای احساساتی جایی برای نشان داده شدن خودش داده نشده  شاید از بعد به دنیا امدن سها باشه


شاید بعد از ازدواج باشه اصلا


بعد مییایم سر نینای منظبط اینو که اصلا دوسش ندارم چون فعلا تحت هیچ شرایطی کاری از پیش نمی بره  چون تا می خواد خودی نشون بده سها میزنه کاسه و کوزه اش رو داغون میکنه


این یکی نینا که دیگه شده دمخور لحظه های من شده برنامه ریز من اما خب اینم پاش میلنگه انگار یعنی یه جور خاص و خوبی برنامه نمی ریزه که همش برنامه های لوث و بی مزه همش تکراری


صبحا صبحانه دادن به سها جمع و جور کردن خونه گرد گیری  تمیز کردن شیشه ها  درست کردن نهار   خوردن نهار جمع کردن ظرفهای نهار  خوابوندن نی نی  باز کار کردن  بعد یه ساعت وبگردی

بعد دوباره عصرانه سها رو دادن دوباره جمع کردن دوباره شستن دوباره شام درست کردن و شب شد دیگه  پس درس خوندن کجاس  معلوم نیست


یعنی معلوم هست خب سها نمیگذاره دیگه وگرنه این نینای حساب گر دو ساعت رو به درس اختصاص داده که با شیرجه  این جناب سها خان  روی کتابهای بنده خود به خود لغو میشه


ساعت یازده شب هم که خر پف خر پف


تموم شد روز تموم شد رفت پی کارش و من هیچ کاری نکردم


لعنتی

م بصیر  دوست گرامی   نظرات وبلاگ شما برای بنده باز نمیشود



آیا تا به حال اینطوری به مادرتون فکر کرده اید؟

Do you know?

a human body can bear only upto 45 Del (unit) of pain.

But at the time of giving birth, a woman feels upto 57 Del of Pain.

This is similar to 20 bones getting fractured at a time!!!!

LOVE UR MOM...

آیا می دانید؟

بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه.

اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه

این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه!

مادرتون رو دوست داشته باشید...

من نشستم لیوان چایی به دست به این فکر می کنم که چرا با اینکه وقتی با یکی صمیمی میشم دیگه میشم  یعنی هر چی دارم و ندارم رو می گم فکر بعدش رو نمی کنم  چرا اینجوری ام


یعنی انقدر این صمیمیت زیاد میشه که بعد که یه مدت می گذره حالم رو به هم میزنه یعنی می بینم طرفم انقدر که من تو دوستی باهاش پیش رفتم پیش نرفته حس می کنم دارم خفه میشم چرا من بلد نیستم درست حرف بزنم یعنی چرا از عشوه و اینا خبری نیست چرا مثل لاتهای کوچه بازار حرف میزنم یعنی من چه گناهی کردم که یه عمری رو اون قبلنا با یه آدم عوضی کوچه بازاری دم خور شدم

که هر چی تلاش می کنم که به جای تو بگم شما نمی تونم یه دفعه خب از دهنم در میره میگم تو

بعد نگاه می کنم میبینم خب کسی که من اینجوری راحت می خوام بی شیله پیله باهاش حرف بزنم کلاس میزاره برام و از خانواده اش و چه می دونم دیسیپلینی که نداره صحبت وسط میکشه خب حرص می خورم کلا چون به نظر من هر کی هر چی نداره بیشتر به داشتنش تظاهر می کنه

یا یه دفعه که قاطی می کنم از دست بعضی ها داد میزنم بابا ولم کن  آخه چرا مته به خشخاش میزاری( نمی تونم بگم عزیزم من الان حوصله ندارم میشه بعدا با هم صحبت کنیم ) خب من که اینجوری میگم باید هم منتظر باشم بهم بگه ببخشید شب بود سیبیل هات رو ندیدیم آقا لاته  


خلاصه خیلی بده که آدم زبونش اینجوری که مال ما عادت کرده عادت کنه خیلی هم بده یعنی نه بد باشه جامعه نمی پسنده  یاد اون موقع ها مییفتم که باشوهرم نامزد بودیم پلیس بهمون گیر داد و یه سه چهار ساعت نگهمون داشت من خیلی خودم رو نگه داشتم هیچی نگم اما آخرش که اومدیم بیرون گفتم   دهن سرویس عوضی  خیلی عقده ای بود


یادمه شوهرم سر این یه کلمه حرف سه روز باهام سر سنگین بود  خب بده دیگه


دعامی کنم یه کم حرف زدن یاد بگیرم که هی تپق نزنم وقتی می خوام یه کم با کلاس حرف بزنم


کلی غافلگیر شدم  یعنی اصلا فکرش رو هم نمی کردم انقدر تو یاد همه باشم


امروز کلی هدیه گرفتم و  یه تلفن از ایران که اصلا جا خوردم که همسایه روبرویی  سابقم هم یادم باشه


خلاصه کلی غافلگیر شدم




مردها از صفت ” جوان ” برای زنهای زیر 18 سال و مردهای زیر 80 سال استفاده می کنند !!!
“نانسی لین دزموند”


زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیار کوچکی دارند !

” تیموتی لیری


اگر مردها می توانستند حامله شوند آن وقت سقط جنین ایین مقدسی می شد !

“فلورانس کندی ”


پرسش : وقتی شوهرت با عصبانیت از خانه بیرون می رود چه کار می کنی ؟

پاسخ : در را پشت سرش می بتدم !
” آنجلا مارتین ”


مردها با یک بیماری وراثتی متولد می شوند . روانشناسان در تعریف این بیماری می گویند : ترس از اینکه اگر به زنی وابسته شوی ، مرد مجردی در جای دیگری ممکن است از زندگی بیشتر از تو لذت ببرد !

” دیو باری ”


اگر زنی رنگ شاد بپوشد رژ لب بزند ، و کلاه عجیب و غریبی سرش بگذارد ، شوهرش با اکراه او را با خودش به کوچه و خیابان می برد . ولی اگر کلاه کوچکی بر سرش بگذارد و کت و دامن خیاط دوز تن کند شوهرش با کمال میل او را بیرون می برد و تمام مدت به زنی که لباس رنگ شاد پوشیده و کلاه عجیب و غریب سرش گذاشته و رژ لب زده است خیره می شود !!!

“بالتیمور بیکن ”


فکر می کنید قبل از اینکه یک مرد اعتراف کند که گم شده است چند راه دیگر را باید بالا و پایین برود ؟!

” نویسنده ی ناشناس ”


تنها 99 درصد مردها هستند که باعث بدنامی 1 درصد باقی مانده می شوند !

” نویسنده ی ناشناس ”


او مثل همان خروسی است که خیال می کند خورشید برای این طلوع می کند که صدای قوقولی قوقوی او را بشنود .

“جرج الیوت ”


ما نقاط مشترک زیادی با هم داشتیم ، من عاشق او بودم و او هم عاشق خودش بود !!!

” شلی وینترز ”


اکثر مردها سه گروه را دوست دارند ولی هیچ وقت آنها را درک نمی کنند : افراد مونث ، دخترها و زنها !!!

“نویسنده ی ناشناس ”


حرفی نیست که زنها کودن هستند ،ولی آنها برای این این طور آفریده شده اند که بتوانند با مردها برابری کنند!!!!!

” جرج الیوت ”


شما خیلی مردهای باهوش را می شناسید که با زنهای کودن ازدواج کرده اند ، ولی هرگز زن باهوشی را پیدا نمی کنید که با مرد کودنی ازدواج کرده باشد !
” اریکا جانگ ”


مردها دارای قوه ی بینایی هستند ولی زنها از بینش برخوردارند .
” ویکتور هوگو ”


برای اینکه مردی را واقعا بشناسید ببینید که با یک زن ، یک بچه و یک لاستیک پنچر چطور رفتار می کند .

“نویسنده ی ناشناس ”


هیچ وقت سوار ماشین مردهای ناشناس نشوید و فراموش نکنید که همه ی مردها برای شما ناشناس هستند .

” رابین مورگان

شعرهایی که در پایین  اومده همش از سایت آوای آزاد شعر هست و   حس ناگفته  ای که نمی توانم بگویم