استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

های
های
 تکلیف های شبهای عید مرا
 باد برده است
 و خواب هایم را
 ماهیان مرده اشغال کرده اند
 چرا کسی نمی اید
 و دور
 دور خواب های آشفته ست ؟

 نپرس
از دل واپسی های زنانه ام چیزی نمی گویم
از انتظار و کسالت نیز
از تو اما
 تبلور رؤیاهای منی
به سان انسانی
 تعبیر خوابهای آشفته ی رسولانی
و پرهای کبوتران اینده در آستین تو است
 بی تو اما
 هوای پر گرفتن
توهمی است
 و عشق
 از انتظار و کسالت و دلتنگی
 فراتر نمی رود

ساعت : یک دقیقه ی بامداد
 کسی هلم داد و
 بند ناف مرا برید و
گره زد به روشنایی مهتاب
 دلم گرفته بود و
 اولین ترانه
بوی شور گریه را می داد

حس خوبی دارم حس خوب باربی شدن حس خوب از توپول بودن در آمدن و به جرگه خوش اندامها پیوستن حس خوب لباس سایز هشت تن کردن حس خوب پوشیدن  شلوار جین های لوله تفنگی

حس خوب رو کم کنی مهمانی شب عید با لباس جدید و اندامی موزون تر  حس خوب س ک س ی بودن  برای چشمهایی که به صفحه تلوزیون چشم می دوزند و نچ نچ می کنند وقتی خانم های هالیوودی را می بینند  حس مادر خوش هیکل بودن برای پسر کوچولو که انقدر عزیز شده جدیدا و الان داره پمادپاش رو که باز کرده انگشت انگشت می ماله به صورتش و کیف می کنه  حالا عیب نداره اگه صبحانه تخم مرغ خالی باشد با چند پر خیار و نهار هم یه تکه گوشت با یه نصف لیوان سبزی و  قند و کاکائو  برنج و نون و میوه و سالاد  و بستنی و کیک و کلا هیچی در کار نباشد جز تکه های گوشت و ماهی و مرغ


می خواهم باربی شوم و باربی بمانم


فیلم امشب سینماهای نیوزلند


پ ن   قراره یه سونامی بیاد من و رژیم  وحشتناکم رو با خودش ببره راحت شم


پ ن  می گن نیوزلند هم جزو نقشه سونامی هست من که هیچی ندیدم از وضعیت اظطراری


اما امیدوارم اتفاقی برا کسی نیفته   هر چند تا حالا خیلی تلفات داشته تو شیلی و اندونزی  و  فیلیپین  که احتمالا الان دوست دختر قدیمی شوهر جان زیر آبها آرام گرفته  نمی دونم از بد جنسی منه یا قلب خبیسم که وقتی شنیدم فیلپین هم سونامی اومده به شوهره نگاه کردم ببینم عکس العملش چیه دیدم انگار صورتش یخ زده باشه بی حالت نگاه صفحه تلوزیون می کنه

انگار نه انگار سه سال با دختره بوده  من بودم دلم خیلی میسوخت براش

برای اولین بار در خیلی خیلی خیلی خوشحالم که به حرفت و لجبازی ات و گریه کردنت جواب دادم و برات این تریلی پنج دلاری نقره ای رو خریدم که از دیروز تا حالا همش باهاش بازی کنی و کاری به من نداشته باشی کلا

سه روز دیگه تولدمه  امسال اما انگار برام خیلی فرق می کنه همه چی  فکر کنم دیگه همون سالیه که خانومها تو سنشون در جا می زنن و دوست ندارن برن بالا تر و هر کی ازشون می پرسه چند سالته می گن بیست و شش و چند روز یا  بیشتر و یا کمتر


به هر حال بنده رفتم تو سن بیست و هشت سال تمام   امسال هم خانواده ام دورم نیستن  و البته تولد  خانواده گی هم نمی گیرم چون حوصله بریز و بپاچ  و چرت و پرت گفتن های دوست شوهر جون رو ندارم انقدر که بی ادبه


امسال هم مثل پارسال هدیه نقدی دریافت کردم که خودم برم هر چی می خوام بخرم همه چی دارم و ترجیح میدم که پولم رو بعدا خرج کنم


یه جور استیصال  وجودم رو پر کرده امسال  یه جور حس خالی بودن از هر انگیزه ای حس بد کمبود اعتماد به نفس یه حسی که فریاد میزنه موقع برگشتنه و تو بر نمی گردی ایران دوباره یعنی حس بد نبود دوستان و خانواده و همه کسانی که تولدم تو خونم جمع می شدن و برام هدیه می آوردن و شاد بودیم کلا


امسال اما انگار همه چی فرق کرده  نمی دونم حس بدیه


ولش کن انگار شبیه نوحه شد  

من نمی دونم این همه راه پاشدی اومدی ساعت ده شب خونه من شب نشینی  منم برا تو و خونواده ات سنگ تموم گذاشتم


فالوده شیرازی که دوست داری درست کردم با هندوانه خنک و سالاد میوه و کلی خرت و پرت و چایی و آخر سر هم قلیونت هم کشیدی و گورت رو گم کردی  دیگه این چرت و پرت گفتن هات چی بود


که این بچه لاغر شده و  چرا هنوز به حرف نیومده و تو مسئول هستی وباید بشینی روزی سه تا کتاب نشون این بچه بدی عکسهاش رو با اسمها رو یادش بدی و بعد هی غذا کنی تو حلق بچه به

زور اونم بعد تازه پات رو از گلیمت هم اضافه تر می ذاری و می گی تو مسئول شوهرت هم هستی نذار انقدر غذا بخوره چاق بشه  ای بابا تو به همه جای ما کار داری که بچه های خودت شبیه مارمولکن کسی نیست حرف بزنه  بعدش هم اگر حرف زدن اینه که تو انجام میدی ترجیح مید م بچه ام اصلا حرف زدن یاد نگیره انقدر که بی تربیتی


پ ن  به خدا حس کسی رو دارم که با کفش پاشنه ده سانتی رو مغزش بندری رقصیده باشن


پ ن ۲   تو فکر اینم که حتما امساله یه تحدید نظری تو روابطم و حسن اخلاقی که داره ازش سو استفاده میشه بکنم


امروز که داشتم اتاق خواب رو از ته ته ته  تمیز میکردم به این فکر کردم که اگر الان یه دختر داشتم که دم دستم بود و کمکم می کرد چه حالی می کردم اما خب به جای دختر یه پسر دارم که منتظره من ملافه های تمیز رو که کشیدم روی تشک تخت با دستای اغشته به کاکائو و آب دماغ همیشه جاری روی تختم بیفته و کر کر بخنده  و هی با زبون بی زبونی ازم بخواد پتو رو بندازم روش و هی بردارم و دوباره بندازم  و اون غش کنده  از خوشی


اینم شده روزگار ما  حتی یه اتاق خواب تمیز کردن هم بدون رشوه دادن به این پسره محاله