استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

امروز با وجود اینکه داشتم از خستگی ناشی از مهمونی اجباری روز پیش می مردم  کلی کار کردم


یعنی الان خونه رو ببینی حس می کنی دقیقا منفجر شده   ولی تو کابینت هام  با لاخره تمیز شد


البته یه دو روز ممکنه نظمش حفظ بشه  چون از اونجایی که سها خان عاشق قابلمه در قابلمه


بشقاب و استکان و ایناست و در کابینت بنده هم با یه اشاره جناب سها خان بازمیشه و هر کلکی سوار کردیم که نتونه در ها رو باز کنه نشد  اینه که من الان یه ساله کابینت هام مثل کمد آقای ووپی هستش


ولی خب حالا امروز و فردا که تمیزه  تا حالا بعدها یه فکر ی می کنم  الان مهمترین چیز در یخچاله که یاد گرفته تازه گی ها بازش می کنه و تمام محتویاتش رو خالی می کنه و بعد با اون باسن کوچولوش میره تو یخچال میشینه و از اینکه نشیمن گاهش خنک میشه کیف می کنه و از اون لبخندهای ناز میزنه که باعث بشه هیچی بهش نگم


بعد هم که براش توضیح میدی که مامی این کار درستی نیست و اینا مثل پرفسو رها نگات می کنه و سرش رو تکون میده و میگه آهان


ولی باز کار خودش رو انجام میده


خلاصه که روزگاری داریم ما  هم قشنگه هم خسته کننده  گاهی

 

دیروز هم  هی میگفت مامی  میگفتم چیه گلم  میگفت  لاوو  love    اینو تازه از مهد کودکش یاد گرفته


تو یه داستان که براش خوندن و اون فکر کنم فهمیده معنی اش چیه شاید که دم به دقیقه بهم میگه


البته فقط به من میگه و باباش رو تحویل نمیگیره  اسم شوهرجان رو هم گذاشته باباش   چون بیشتر وقتایی که همسر محترم خسته از سر کار مییاد میگم ااااا  باباش اومد  سها هم فکر می کنه اسم سعید باباشه



حالم بده هر لحظه که یاد حرفات مییفتم و اشکهایی که با اینکه نمی دیدمشون ولی میدونم که مثل همیشه گوله گوله پایین میریزن از چشمای نازت  عزیزم  سرم به دوران مییفته


گلم میگی دیگه خسته شدی دیگه بریدی می گی از بس سبزی پاک کردی از بس در و دیوار خونه مردم رو سابیدی  رگ سیاتیکت گرفته  ده ساله عزیزم گلم دوست خوبم  ده ساله داری این کار ها رو میکنی که یه زندگی پاک و شرافتمندانه داشته باشی 


چند سالته مگه بیست و هفت سال  باید انقد ر بد بختی بکشی توش با این بچه کوچولوی مریضت که هر مریضش رو دوا می کنی یکی دیگه سرک میکشه از تو بدن نحیفش 


بد بختی که از شوهر نادون و دهاتی ات میکشی که عقده ای انقدر که کار نمیکنه  که حتی برای طلاق دادنت ازت پول می خواد که حتی برای صد هزار تومن لنگی


می گی نینا دستام سیاه شدن و چروکیده می گی انقدر زشت شدن که دستکش می پوشم وقتی می خوام برم بیرون 


می گی کمیته  امداد هم بهت وام نداده که بتونی کاری از پیش ببری  حتی برای دوا درمون محسن بهت هیچی ندادن


من  یکه و تنها چند بار می تونم چقدر میتونم بهت کمک کنم  از خدا می خواستم حد اقل یه پول حسابی می رسوند حد اقل  چند میلیون بهت می دادم بری یه خونه برا خودت دست و پا کنی که از شر صاحب خونه طمع کارت راحت بشی


من چه کار کنم برات دوست دوران کودکی


فقط دارم برات اشک میریزم  من اینور دنیا   تو اونجا   این کمک های مالی کوچولو هم که دردی ازت دوانمی کنه


لعنت به این روزگار



پ ن  امروز فقط خبرهای بد شنیدم   خبر  مرگ بچه عباس که بعد نه سال سرطان دیگه خوب نشد  و پدر و مادرش رضایت دادن دستگاههای حیاتی اش رو قطع کنن و بزارن به آسایش برسه


خدای من دل هیچ کس رو اینجوری غمگین نکن

کاش می فهمیدی که بارون اومده زنگی که برای عبور قطاره اتصالی کرده داره دینگ دینگ می کنه و قطاری در کار نیست که ببرمت روی کولم از تو پنجره خونه رد شدنش رو ببینی سها جان که انقدر نیای دستم رو بکشی و نق بزنی و جیغ بزنی و منو بزنی و بخوای به زور منو از پای کامپیوتر بلند کنی برای دیدن قطار که شکر خدا هیچ وقت هم برات تکراری نمیشه

دارم به این فکر می کنم که توی طول زندگی ام تمام وقتهایی که شکست خوردم  دلم شکسته و گرفتاری برام اتفاق افتاده که مدتها منو  درگیر کرده  زمانی بوده که به خودم خیلی مغرور شده  بودم و حس می کردم خیلی حالیمه

هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است.




پریشب نشان داد تلوزّیون
گروه نوازنده هاى جوان
به همراه انواع و اقسام ساز
ولى ساز پشت دکورها نهان

کسى گفت با من: چرا این جورى ست؟
چرا ساز مزقونشان لاى پا ست؟
چرا آلت سازشان مخفى است
نپرسد کسى این صدا از کجاست؟

از این جا به بالایشان توى کادر (1)
کلوزآپشان را نشان مى دهند
نگوید کسى چیست در دستشان
که آن را مرتب تکان مى دهند؟

به او گفتم : آخر صداهاى ساز
حلال است بر کودک و مرد و زن
فقط باشد از بیخ و از بن حرام
نشان دادن آلت ساز زن! (2)

پ ن 1 = این مصرع سمعى بصرى است.
پ ن 2 = ظریفى گفت: با این حساب نى زن یا ویلون زن را چگونه باید نشان داد؟ گفتم: مشکلى نیست. کادر برعکس مى شود:
برا نى زنه یا ویالون زنه
نشان دادن بخش پایین تنه
-
محمدرضا عالی پیام

باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می‌کنم

من می‌توانم ! می‌شود !

آرام تلقین می‌کنم

حالم، نه، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می‌شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می‌کنم

من می‌پذیرم رفته‌ای

و بر نمی‌گردی همین!

خود را برای درک این، صد بار تحسین می‌کنم

کم کم ز یادم می‌روی

این روزگار و رسم اوست!

این جمله را با تلخی‌اش، صد بار تضمین می‌کنم...

شعری از فریدون مشیری که اشاره داره به نفس آدم ها

گفت دانایی که گرگی خیره سر


هست پنهان در نهاد هربشر


لاجرم جاریست پیکاری سترگ


روز وشب ما بین این انسان و گرگ


زور بازو چاره این گرگ نیست


صاحب اندیشه داند چاره چیست


ای بسا انسان رنجور پریش


سخت پیچیده گلوی گرگ خویش


وی بسا زور آفرین مرد دلیر


هست در چنگال گرگ خود اسیر


هر که گرگش را در اندازد به خاک


رفته رفته میشود انسان پاک


وآن که از گرگش خوردهر دم شکست


گر چه انسان می نماید گرگ هست


وآنکه با گرگش مدارا می کند


خلق و خوی گرگ پیدا می کند


در جوانی جان گرگت را بگیر


وای اگر این گرگ گردد باتو پیر


روز پیری گر که باشی همچو شیر


نا توانی در مصاف گرگ پیر


مردمان گر یک دگر را می درند


گرگهاشان رهنما و رهبرند


این که انسان هست اینسان درد مند 


گرگها فرمان روایی می کنند 


وآن ستمکاران که با هم محرمند


گرگهاشان آشنایان همند


گرگها همراه و انسانها غریب


با که باید گفت این حال عجیب