استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

بعد از سه روز گفتیم حالا که این پسره یه کمی خوب شده بریم یه گشتی این اطراف بزنیم و یه قاب عکس خوشگل هم بخریم برا  عکسش که تازه دیروز از عکاسی گرفتم اما کاش نمی رفتم یعنی رفتنم از اول تا آخر دردسر بود و درد سر و بد بختی و سردرد


از بس که این پسره بهانه های بد می گیره و وقتی هم مریض باشه که دیگه اصلا میشه یه چیزی


جدیدا هم یاد گرفته که تو هر کاری خودش رو دخالت بده مثلا می خواد از صندلی خودش بیاد جلو و رانندگی کنه


یا وقتی خرید می کنم می خواد اون کارت اعتباری رو بکشه به دستگاه


این آخری هم که با همین کارهاش باعث شد  یه قاب عکس و یه جفت کفشی که براش خریده بودم و گذاشته بودم رو صندوق عقب ماشین   رو یادم بره و بیام بشینم با اعصاب خورد رانندگی کنم و یادم بره و کلا به فاک بدم بره قاب و کفشه رو از بس که جیغ میزنه وقتی داره گریه می کنه



الان هم تا مرز جنون عصبی ام



وای که چه حالی میشم وقتی نی نی مریض میشه


یعنی دنیا رو سرم خراب میشه  از یه طرف زجر کشیدنش رو نمی تونم تحمل کنم از یه طرف بهانه گیری هاش اذیتم می کنه


با این دفعه این بار چهارمه که بالا مییاره  یعنی مثل یه شلنگ فشار قوی یه دفعه معد ه اش خالی میشه  دلم انقدر براش میسوزه که نگو  طفلی نمی دونه چه اتفاقی مییفته که  خیلی میترسه


بچه ام یه روزه لاغر شده انگار  نمی دونم حالا منتظرم ببینم بیدار شد یه چیزی بدم بخوره بازم اگه حالش به هم خورد سریع ببرمش دکتر


اینجا هم که دکتر هاش به لعنت خدا نمی ارزن انقدر که فقط ادعا شون میشه اصلا نمی دونم چرا حالیشون نیست


بچه داره از زور سرفه می میره فقط یه شربت مسکن می دن می گم خب یه چی بده لامصب این سرفه  خوب بشه می گه یه سرما خورده گی ساده است ما دارو نمی دیم


از آمپول و چرک خشک کن هم که اصلا خبری نیست


سها هم که از شربت های پاراستامل  بدش مییاد شدید  شما فکر کن هر دفعه چه زجری باید بکشم تا این سه میل از این شربت رو بخوره


خلاصه که از الان تا چند روز دیگه کارم شده شست و شو و جمع و جور کردن از بس استفراغ می کنه این بچه


رو تختی و رو متکایی ها رو از صبح تا حالا  دو بار عوض کردم  بازم کثیفشون کرد بیچاره بی بی


دلم براش کبابه


دعا کنید زود خوب شه

گاهی اوقات با اینکه مثل الان خیلی خسته ام اما حس می کنم احتیاج به تنهایی دارم


احتیاج به اینکه یه ساعت از وقتم مال خودم باشه و تو اون یه ساعت هر کاری دوست دارم بکنم


مثلا ساعت دوازده شب باشه و من هنوز نخوابیده باشم و بلند شم یه لیوان کاپوچینوی با حال با شیر پر چرب برا خودم درست کنم  و با هر جرعه ای که می خورم حس آرامش تموم وجودم رو بگیره

بعد همینجوری که دارم کاپوچینو رو می خورم سریال خوشمزه سر آشپز رو ببینم البته نه قسمت به قسمت ها  یی دفعه پنج شیش قسمت رو با هم


بعد همینجوری چشمام قیلی ویلی بره از خسته گی اما دلم نخواد برم بخوابم  


گاهی میزنه به سرم خب خدایی وقتم اگر باشه این موقعه شبه دیگه بقیه ساعت ها تمامش مال نی نی کوچولو و بابای نی نی کوچولو


پ ن  برا خودم دو تا سایه و یه خط چشم ماژیکی خریدم  اما پشیمون شدم چون یه عالمه داشتم باز خریدم که چی بشه 


یه دست پیژاما هم برا خواب خریدم  یه دو تا شلوارک با مزه هم برا بچه خواهرم خریدم که اگه قسمت شد برم ایران براش ببرم

امروز رفتم خودم رو سورپرایز کردم  یعنی رفتم یه فروشگاه که از زور گرونی جنس هاش ازدم درش هم نمیشه رد شد  و چون یه کم حراج زده بود یه پیرا هن خریدم که همینجوری نگاهش می کنی خیلی زشته اما وقتی می کنی تنت خیلی قشنگه


نمی دونم چرا یعنی یه جور به نظر دهاتی مییاد اما وقتی توی تن میره اصلا شکلش فرق می کنه


بهم مییومد تا حالا هم این رنگی پیراهن نداشتم ( سورمه ای دیدی  بنفشش )


بعد هم یه چند تا دیگه چیزهای زنانه خریدیم و دیدیم این پسره بد جوری داره  باباش رو می کشه


یعنی دیگه داشت باباش رو کتک میزد که بیاد پایین و بره از پله برقی بره پایین


اینه که دیگه بی خیال شدیم و برگشتیم خونه حالا هم نشستم اینجا دارم اینو می نویسم یه خر مگس اومده انقد ر بزرگه یه صدایی هم میده که نگو

در تراس رو باز گذاشتم مییان تو آخه   البته مهم نیست الان که پسره بیدار بشه انقدر دنبالشون می کنه که خسته میشن در میرن


خیلی این پسره با نمکه خدایی اش مگس می بینه  به من با صدای آروم میگه ماما  اونهاش اوناهاش بعد هم هر چی دم دستشه پرت می کنه سمتش


ظهر هم که همه زندگی ام رو نجس کرد یعنی یه مگسه رو نمی دونم چه جوری گرفته بود داشت خفه اش می کرد


اونم کجا   تو کاسه توالت فرنگی


هی می کردش تو آب درش می یورد


مجبور شدم با تمام خسته گی ام  ببرمش حمام 


شب هم که می خوام برم خونه  خانم مغرور که از بد روزگار کمی تا حدودی غرورشون کم شده


بگذریم می خوام برم براش ترشی درست کنم میگه ترشی های تو خیلی خوشمزه میشه


دیگه به هوای ترشی انداختن شام هم خودمون رو چتر کردیم اونجا

انگار بچه ها خیلی بهتر بلدن حقشون رو از آدم بگیرن


پ ن   حاصل یه فروشگاه رفتن بیست دقیقه ای  خرج شدن بیش از  ..... دلار  به نفع بی بی شد


از بس که خودش رو کوبید زمین و گریه کرد برا یه ماشین به درد نخور و گرون



از صبح تا حالا دارم کار می کنم و گلچین آهنگهای هایده رو گوش میدم


می گم چرا این صدا هیچ وقت قدیمی نمیشه  چرا هیچ وقت از مد نمی افته


چرا هنوز با آهنگ روزهای روشن  میشه همون اندازه روزهای اولی که اومده بود حال کرد


خدا بیامرزتش 


پ ن  امشب میهمان خونه دوستم هستم البته راه خیلی دور نیست همین همسایه بغلیه


شب می خوام براش تارت توت فرنگی درست کنم  آخه نذاشت براش هدیه بخرم هر کاری کردم



دلم هدیه ولنتاین میخواست امروز


یه عالمه گل رز قرمز  بایه بسته از اون شکلات های قلبی که پر بود از قلبهای ریز با یه دونه از اون جام های واین که قلبهای قرمز داره    حالا اگر یه دسته گل رز فقط باشد هم قبوله


اما خب شوهر جون بیشتر دوست داره نقدی حساب کنه دیگه فکر می کنه اینجوری بهتره هر چی بخوام می تونم برا خودم بخرم


خب اینم یه جورشه  به هر حال گاهی آدم کودک درونش رو باید  از جینگیل هایی که به درد نمی خورد دور کند

شوهر جون امروز یه گنجشک کوچولوی ترسیده رو آورده بود خونه


نوکش نمی دونم چی شده بود کج شده بود و رو هم جفت نمیشد


خلاصه گفتم شاید سردشه دلم براش ریش شده بود گذاشتمش زیر یه سبد و زیرش کهنه نخی پهن کردم و براش غذا و آب هم گذاشتم


اما یه کاری پیش اومد رفتیم بیرون بعد که برگشتم دیدم بیچاره گنجشک کوچولو نوکش رو گذاشته زمین و با لهاش رو باز کرده و مرده


چشماش نیمه باز بود چند بار بهش ضربه کوچولو زدم دیدم نه انگار واقعا مرده  انقدر دلم براش سوخت که نگو


با کلی ناراحتی خاکش کردم 


پ ن  نمی دونم به خاطر این بود یا خونه ای که رفتم دیدم  خیلی کوچولو بود


کلا حالم بد بید