استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

امروز روزی بود مثل همه روزهای خدا  با چند تفاوت جزئی  اینکه اول صبح که از خواب بیدار شدم


یعنی با حس انگشتهای کوچکی در دهانم که مزه شوری میداد  به زور از خواب جدا شدم و دستهای


آقا پسر رو که رفته بود ته حلقم و داشت با زبون کوچیکم بازی می کرد رو از دهنم کشیدم بیرون


صبحانه خوردم و اومدم با یه لیوان چایی طبق معمول بشینم یه سر به وب بزنم ببینم چه خبره


از دم اتاق که خواستم بیام تو پاهام تو موکت خیس فرو رفت


لعنتی ناودان مشکل پیدا کرده و بارون هم سه روزه مدام داره می باره و اینه که بارون اومده داخل و مو کت  رو حسابی خیس کرده


الان هم یه موکت بزرگ و یه پلاستیک انداختیم که این عمو اسکروچ ( صاحب خونه ) دلش بیاد فردا بیاد درستش کنه


خدا کنه یه خونه بزرگ و خوب گیرم بیاد از مستاجری خلاص بشم  ( با دعای خیر شما البته )


رفتیم فروشگاه یک عدد کتونی خریدم که خیر سرم برم بدوم یه کم بلکه کمی از انباشته گی


چربیها و اضافه وزن خلاصی پیدا کنم



عصری هم حسابی با پسر کوچولو بازی کردیم و تازه گی ها یادش دادم انگشتش رو با اون لبهای


کوچولوش بوس می کنه و میذاره رو لب های من


خیلی با نمک لبهاش رو جمع می کنه و تلاش می کنه صدای بوسه رو هم در بیاره


و منم که بی طاقت  شهیدش می کنم انقدر بوسش می کنم و می چلونمش



الان هم خوابیده و بنده هم یه چهل دقیقه ای با خواهر م فک زدم و  می خوام برم بخوابم بی حرف پیش


تا ببینیم امشب چه خوابی تعقیبمون می کنه ( به قول شهرزاد )



تا حالاشده مترجم شی


یعنی از کلمات بی سرو ته  یه ترجمه کامل در بیار ی که از قضا درست هم از آ ب در بیاد


کلماتی شبیه


ایما گاگا    یعنی آب می خوام


ماما بابا     یعنی بابام کجاست


ماما گاگا    اشتباه نکن این با اون بالایی فرق داره  این یکی ترجمه اش میشه   غذا می خوام


بای سی  یو   خب این ترجمه اش در جاهای مختلف فرق می کنه


اگر این جمله رو گفت و پستونکش رو بهت داد یعنی  با پستونکش خدا حافظی کرده و می خواد غذا بخوره


اگر این جمله رو گفت و شیشه شیرش رو داد دستت یعنی می خوام بخوابم


یا اگر این جمله رو گفت  و کنار گاز  بالا پایین پرید یعنی  خیلی گرسنه ام



شده اسب بشی رو چهار دست و پا راه بری شیهه  بکشی و خیلی هم بهت خوش بگذره


شده تا حالا مثل خر تو گل گیر کنی ندونی کدوم کار رو زودتر انجام بدی بهتر ه


اگر نشده


اگر می خوای تجربه اش کنی


ازدواج کن و  بچه دار شو 


تمامش رو تجربه می کنی


سفره ی   گورکن خالی است



کاش من میمردم

آدم تا بچه دار نشده قدر آرامش رو نمی دونه به خدا 


بعد از ظهری یه ساعت خوابیدم ده ساعت  اضافه کاری وایسادم به خاطر اون یه ساعت خواب


پسر خان لطف فرمودند و با اون باسن کوچولوشون نشستن تو استخر شن توی حیاط و یه دو سه تا


بیلچه کو چولو رو سر مبارک خودشون شن خالی کردن  بعدش هم یه دیزاین خیلی زیبا رو ی


چشمانشون انجام دادن با شن   بعد هم با همون حالت اومدن داخل سالن و روی مبل نشستن


خدایی گاهی خیلی کم مییارم از دست شیطنت هاش   یعنی این پسرک یه روز میشه یه کم


آروم بشه


از دوش حمام هم که می ترسه انقدر که همش برای حمام کردنش از وان استفاده کردم


شن هم که با آب وان تمیز بشو نیست    باید حتما دوش باشه


خلاصه که نفسم بند اومد از دستش  با  شوهر جان فرستادمش رفت بیرون خودم نشستم دارم


ریلکس میشم برای یه ساعت دیگه که تازه داستان شروع میشه چون قراره طن طن بیاد اینجا


دختر خانم مغرور که قراره خودش و شو هرش برن هتل شام بخورن و بچه رو بندازن اینجا


ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو  چه شود

هول

نمی دانم چه می شود،


هراسی می اید و آشوبی به جای می گذارد،


هیبت مرگ را دارد و یاد زندگی را.


سرم را پر می کند از هول،


دلم را خالی از شور.


شورابه ای است در عطش اشتیاق:


رنگ فیروزه ای کاشی های خرد شده،


بوی یاس های زیر برف مانده،


طعم گس علف های سوخته،

یاد "شهری که دوست می داشتم"،


آن هنگام که اندیشه ام در پای دیوار آن کوچه ی بن بست می ماند.


نمی دانم چه می شود،


هولی است بر گرده ام، آشوبی است در سرم، مرگ است در برابرم. 


شاعره  آژند

آزی جان  می دونی چقدر  دلم هوات رو کرده  دلم انقدر برات تنگ شده برای همه اون خوشمزه بازی هات  برای همه اون شوخی های عریانت  برای همه اون شانزده ساعتی که جمعه ها صبح تاشب با گروه فتح می رفتیم قله توچال و بر می گشتیم  یادته یه بار باید کبریت مییوردم یادم رفته بود

یادته چقدر مسخره بازی در آوردی

از برگهای پهن درختهای گلاب دره  به خودت چسبونده بودی لای موهات بعد با یه چوب داشتی رو یه چوب دیگه  آتیش روشن می کردی به روش انسانهای اولیه و چقدر خندوندیمون با اون رقص مسخره ات


بعدش یادته صورتت رو کردی روبه آسمون گفتی خدایا اون شصت میلیونی که خواسته بودم  وقرار بود تا فردا بهم بدی رو نمی خوام  به جاش بهمون یه چوب کبریت بده آتیش روشن کنیم مردیم از گرسنگی


یادته مثل این کسایی که تا اون لحظه کور بودن یه دفعه چشمات یه جعبه کبریت دید اونم کجا  جلوی پاهات


برداشتیش دیدی فقط یه چوب کبریت بی سر توشه بعد با خنده اومدی جلو گفتی بیا این جعبه کبریت این چوبش فقط مونده یه سر گرد قرمز دیگه اون با تو


چقدر خندیدیم اون روز بالاخره کبریت گیر آوردیم تا تو یه آتیش روشن کنی و تا عصر هم هر جور بود آتیش رو روشن نگه داشتین با بچه ها


یادته اولین بار من بد بخت رو هفده ساعت پیاده راه بردی تو این کوه ها  گم مون کردی  تله کابین تعطیل شده بود و ما مجبور شدیم پیاده بیایم پایین


چند ساعت اومدیم تا به ایستگاه دو رسیدیم یادم  نیست اما بهم گفتی بابا جون مادرت توکه زانو هات پیچ خورده بیا یه کم فیلم بازی کن تله رو روشن کنن بریم پایین

منم اومد فیلم بازی کنم جدی شد


انگار وقتی بعد از اون همه سگ دو زدن نشستم تازه بدنم داغی اش رفت شدت دردم رو فهمیدم چقدره

انقدر می خندم وقتی قیافه ترسیده ات می یاد جلوی چشمم  وقتی دندونهام اونجوری تیریک تیرک به هم می خورد و لرز کرده بود م


اومده بودی جلو گوشم می گفتی خره گفتم الکی چرا اینجوری می کنی فیلمه دیگه نه


وقتی دیدی دارم از درد گریه میکنم تازه به وخامت حالم پی بردی 


دقیقا یه ماه طول کشید دوباره سر پا بشم  ناخن های شصت پاهام هم هر جفتش افتاد


چقدر روزگار با حالی بود یادم نمیره  یه بار یادته از اون آب تمیزه که از یه جوی باریک می یومد آب برداشتیم زدیم به دست و صورتمون


یادته یه بچه چوپان اومد گفت از این آب نخورید آب حمام ده و مرده شور خونه است  گفتیم برو بچه پر رو  چرا دروغ می گی


کجا این آب به این تمیزی می تونه آب مرده شور خونه و حمام ده باشه


اما بعد که رفتیم بالا دیدیم راست می گه  آب حمام میریخت تو یه چاله بزرگ بعد سر ریز میشد تو اون جوی آب


چقدر عق زدیم  کف پاهامون اومد تو دهنمون


یادش بخیر دلم اون روزها رو خیلی می خواد اون روزهایی که با اون میمیک با حال چهره ات تمام روزم رو پر می کردی از خنده


از شادی اون روزهایی که بی هیچ ادعایی شریک غم هام میشدی و مرحم می زاشتی رو این دل غمیگینم


روزهای شادی که دلمون نمی یومدبا هیچ کسی قسمتشون کنیم  با هیچ کسی


حالا کجایی چه کار می کنی ازدواج کردی یا قصدش رو داری نمی دونم  هنوز  مسائل و مشکلاتت سر جاشه یا نه


اما هر جا هستی هر کاری می کنی بدون یه قلب هست که همیشه خاطرات خوب رفاقت مون رو تو خودش ثبت کرده  


می دونم خوشی ها مون رو به یاد داری  برات همیشه آرزوی شادی دارم

تقدیم به همه زنان


دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...



می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن
چهار همسر هستی.....


برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر
زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی....


در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو...


او کتک میخورد و تو محاکمه نمی شوی...

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد...
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....
و هر روز او متولد می شود؛عاشق می شود؛ مادر می شود؛
پیر میشود ومیمیرد...
و قرن هاست که او؛عشق می کارد و کینه درو می کند چرا
که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان
جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب
مرد؛سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری
مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
واینها همه کینه است که کاشته میشود در قلب مالامال ازدرد...!
و این, رنج است.
) دکتر علی شریعتی(

خیام

با این دو سه نادان که چنین می‌دانند

از جهل که دانای جهان ایشانند

 

خر باش که این جماعت از فرط خری

هر کو نه خر است کافرش می‌دانند