استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

استخوان های دوست داشتنی

گاهی که می شکنم

از وبلاگ پیامبر گمراهhttp://aprophet.blogsky.com/

از شما می پرسند ، نه به خاطر صمیمیت و رفاقت؛ 

 

 به حرفتان می آورند، تا  بهتر بشناسندتان  !!

  

خودتان رو لو ندهید .

 بگذارید همیشه برایشان '؟' باشید. 

   

اگر به آنها اعتماد ندارید.

از وبلاگ پیامبر گمراهhttp://aprophet.blogsky.com/

  چنین است   قانون بقای خلقیات موجودات  

 

خران ، سگان ، و تمامی حیوانات می میرند 

 

اما خریت و درندگی نمی میرد  

   

بلکه از حیوانات به نژاد برتر یعنی ،  انسان ها منتقل می شود   

 

و با آن خلقیات خود و دیگران را به .... می دهد.  

 

پس تعجب نکنید.


یادمه چند سال پیش که بعضی آدم ها بی انکه بخواهند یا اینکه واقعا بخواهند بد جوری برای من مسئله ساز شده بودند و کلی برا خاطر شون  به مشکلات عدیده ای برخورد کردم


خیلی سال طول کشید شاید تا همین امسال تا تونستم ببخشمشون و براشون آرزو کنم که اونها هم اگر بدی بهشون کردم منو ببخشن


و کلی از این بابت خوشحال بودم که قلب و دلم از کینه و نفرت خالیه و چقدر خوشحال بودم که می تونم بی هیچ چشم داشتی از دیگران بهشون خوبی کنم و توقع هیچ چیزی هم نداشته باشم


ولی خب می بینم الان یه کینه اندازه یه کوه اومده رو دلم که نمی تونم ببخشمش نمی تونم نگمش شدم مثل این آدمهای حراف و پشت سر گو  چون وقتی به خودش یه بار گفتم که از رفتارهاش ناراحتم اوضاع بد تر شد  کاش اصلا باهاش دوست نمیشدم  کاش از اول نمی رفتم خونه اش و نمییومد خونه ام  بدی اش اینجاست که سها هم بد جوری به بچه های این خانم وابسته است  و بچه ام مطمئنم مریض میشه نبیندشون   یاد ترانه جدید داریوش می یفتم که میگه


این اسم آزادی اینجا نمی ارزه 


زندون بی دیوار سلول بی مرزه



یعنی غربت شده برام یه غول که فکرش رو هم نمی تونم بکنم دوباره بخواد چند ماه دیگه هم طول بکشه یعنی من طاقت مییارم  این کلاسها هم شروع شه دیگه یه کم تنهایی برام آسون تر میشه


خاک بر سرمن احمق که یه عالم خسته گی به جون خریدم کلی دونده گی کردم کلی از وقت این بچه طفل معصوم زدم کلی خودم رو اذیت کردم یه عالم انرژی گذاشتم من احمق که وقتی از در مییای تو مهمونی خونه من بهت خوش بگذره


برا پسرت غذای جدا درست کردم برای دخترت یه جور دیگه که هی عق نزنه از بوی مرصع پلو بعد میری اینور اونور میشینی میگی این زن سعید خیلی ریخت و پاش می کنه وقتی میری خونش

همه پول شوهره رو غذا پخته بود برا ما


احمق بی مغزی بودم من که نمی دونستم عجب مار افعی مییاد تو خونه ام دلم ترکیده به خدا از غصه


دارم دق می کنم از ناراحتی  راست می گفت پسر خاله ا م که تو غربت آدم از تنهایی به گربه می گه دایی


راست می گفت و ای دارم دق می کنم 

دلم یه دوست می خواد دوستی که واقعا دوست باشه بی شیله پیله بی هیچ بد جنس بازی تو ذاتش عین خودم باشه حرف ببر بیار نباشه  اعصاب خورد کن نباشه بزله گو و شوخ باشه و هر چی می گم که بخنده  واقعا بخنده نه اینکه بگه نفهمیدم دوباره بگو   یعنی چی  ویا بگه من از شوخی خوشم نمییاد


دلم یه دوستی می خواد بغلش کنم پیشش کلی حرف بزنم بی هیچ ترسی از قضاوت شدن بی هیچ ترسی از اینکه بره و پشت سرم صفحه بزاره  یکی باشه که وقتی سها اذیتم می کنه بتونم پیشش آرامش پیدا کنم و اگه حرفی هم از سها و شیطونی هاش زدم تو کل کراست چرچ نره جار بزنه بچه اش بی تربیته  بچه اش شیطونه  یا بچه اش کثیفه


دلم یه بغل گنده می خواد که اول منو تو خودش جا نده و بعد بیرونم کنه که دوستای جدید باعث بشه منو یادش بره  دلم گردش م یخواد با دوستی که منو بفهمه قضاوتم نکنه بهم وصله نچسبونه از مهربونی هام سو استفاده نکنه و نگه عجب خر خوبی  یه کم سواری می گیرم بد  میگم هررری


دلم گوشی می خواد که بی اینکه نصیحتم کنه فقط بشنوه  دوستم داشته باشه بی هیچ شرطی دوستم داشته باشه




اگه شما دوستای مجازی هم نباشین که خیلی وقت ها بود که بریده بودم 


پ ن  نسرین کاش هیچ وقت به عنوان یه دوست تو زندگی ام پیدات نمیشد


پ ن  منظور از این پست دوست زمینی بود وگرنه همه ما یه دوست داریم که بی هیچ منتی به حرفمون گوش میده



خواهرم زنگ زده داره باهام حرف میزنه و منم طبق معمول دارم همینجور که گوشی رو بین گوشم و گردنم نگه داشتم حرف میزنم و کارها رو انجام میدم و شام سها رو گرم می کنم  یه دفعه میگه گوشی که رو ایفون نیست


میگم نه نیست چه طور مگه


میگه می دونی  فلانی زنگ زده به شوهر من گفته بد بختم و ندارم و بیچاره ام و بچه ام مریضه و اینا

اگه داری یه پانصد تومان بده قسط های عقب افتاد ه رو بدم


میگم نه نمی دونستم  مگه هنوز  محسن باهاش رابطه داره


میگه نه نمی دونم چرا زنگ زده به محسن


طبق معمول اسمش رو که میشنوم پنچر میشم بعد تلفن همونجور که نشستم دارم نسکافه ام رو می خورم از مزه اش هیچی حس نمی کنم یعنی انقدر رفتم تو فکر فلانی که پنج سال از عمرم رو باهاش گذروندم و روزهایی خوبی که میشد خوب باشه رو خراب کردم با دستای خودم و خودش

و چقدر تو رویاهام درستش کردم و کردمش مرد زندگی و دوباره سالم شد و به کار چسبید و احساس مسئولیت کرد


حالا اما چقدر خوشحالم و چه قدر خوشبخت کنار همسر و فرزندی که هیچ انتظاری از من ندارند و به حد اقل قانع هستند کنار همسری که گاهی با بزرگواری از کنار تمام سگ سگی های من می گذره در کنار پسرکی که عاشقانه می پرستمش که وقتی شب میشه بوسه هایش روبا دستای کوچولوش میفرسه برام  و بای سی یو سون میگه  بعد بغلم می کنه می گه لالا لالا   و من براش می خونم تا خوابش ببره گاهی اوقات هم قصه  توی ده شلمرود رو براش می گم و میرم گم میشم تو کودکی های خودم


و چقدر حالا از اون خونه کوچیک تو جنوب شهر تهران دورم و خوشحالم که ننشستم مثل یه گاو زندگی رو باهاش ادامه بدم  که به خودم فرصت رشد دوباره رو دادم  خوشحالم که حرفها وحدیث های مردم در من اثر مخرب نگذاشت و تونستم بشم آنچه که باید میشدم


خوشحالم که هر کسی که بهم زنگ می زنه اگه  حرف فلانی پیش بیاد می گه شانس آوردی نینا باهاش نموندی داغون شده  و من نمی تونم نگم خدا رو شکر که داغون شده  شاید بی انصافی به نظر بیاد ولی در مقابل رفتارهای او در مقابل تمام کارهایش این نهایت انصافه که نفرینش نکردم و فقط گفتم می سپرمت دست خدا


و خدا رو باید شاکر بود که این جوری به همه ثابت می کنه چوب خدا صدا نداره

ضد حال یعنی با بچه کوچولوی دوست داشتنی در یک صبح دل انگیز زمستانی  بری پارک کلی با هم بازی کنید


بعد طبق معمول بازی قایم باشک شروع بشه و تو بری قایم بشی  بچه کوچولو با کلی سعی و تلاش سعی کنه بدوئه که برسه بهت


بعد همونجور که از پشت بوته گل های زرد مواظبشی ببینی هی داره میگه پی پی اوی


برگردی به خیال اینکه پی پی داره  ببینی با کفشهایی نویی که براش خریدی تو پایی رفته رو پی پی


یه سگ بی صاحاب


بعد با هزار حال بدی  کفشها رو از پاش در بیاری و بندازی دور و بعد تازه با اون حالت مجبور باشی بیست دقیقه هم پیاده و بچه بغل تا خونه بیای


ضد حال دیگه


کاری نمیشه کرد

این هفته برام آرزو های خوب خوب کنید


یعنی این هفته تکلیف سی تی زن بودن من تو امسال یا سال دیگه مشخص میشه


اگه بشه که سی تی زنی رو بدن می تونم  مهر ماه بیام ایران  و کلی خوب میشه برام به خاطر اینکه عروسی بچه خواهرم هم همون موقع هستش و مطمئنم کلی خوش خواهد گذشت


خلاصه که هر کار دارید بزارید برا یه وقت دیگه و فقط برا من دعا کنید که دل اینا به رحم بیادو سی تی زنی رو بدن و خلاص


اگه نشه  و قبول نکنن من باید یه سال دیگه صبر کنم  خیلی زیاده خداییش


پ ن یک  یادتون نره برام دعا کنید


پ ن دو     بازم یادتون نره دعا کنید


پ ن  سه  یه جک با مزه هم شنیدم شنیدنش خالی از لطف نیست براتون


می گن یه بار یه گوریل از باغ وحش فرار می کنه


بعد یه نفر  زنگ میزنه میگه یه گوریل نزدیک خونه من بالای درخته


غضنفر رو با یه سگ و یه تفنگ می فرستن گوریل رو بگیره


میره به یارو که زنگ زده بوده میگه ( از اینجا به بعد رو با لهجه غضنفر بخونید )


ببین این تفنج بگیر من میرم با غوریل درگیر میشم  غوریل میندازم پائین  سگ حیوان با هوش و باوفایی هستش می پره از تخم غوریل میگیره  میکشوونه میبره باغ وحش


یارو میگه پس این تفنگ برا چیه


میگه هان  اومدیم و من با غوریل درگیر شدم و غوریله منو انداخت پائین تو سریع باید سگه رو بزنی