-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 00:56
دوست سعید اومده بود امروز خونمون پنجاه سالشه ولی هنوز ازدواج نکرده و اینو وقتی فهمیدم که گفت هفته دیگه با پارتنر م مییام خونتون عکس های شیرینی هایی که پخته بودم رودید و کلی خوشش اومد و بهم قول داد کمکم کنه که بتونم قنادی بزنم عکس غذاهایی که پخته بودم رودید و هی میگفت من باور نمیکنم انقدر زیبا بتونی غذا رو تزئین کنی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 11:14
دیروز 18 آوریل سالروز درگذشت آلبرت انیشتین بود جملاتی از آلبرت انیشتین: اگر انسانها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معدهشان بود، اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت. اگر واقعیات با نظریات هماهنگی ندارند، واقعیتها را تغییر بده. تا زمانی که حتی یک کودک ناخرسند روی زمین وجود دارد، هیچ کشف و پیشرفت جدی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 21:54
سها و با باش رفتن سوپر مارکت خرید کنن منم نشستم دارم مینویسم یه کم این چند وقت سرم شلوغ بوده و خدایی هم شرمنده ام اگه نمی تونم سر بزنم خب ما هم اینجا عید داشتیم و سیزده به در و مهمون و مهمون بازی فکر نکنید فقط خودتون دارید ها بعد هم که کار خونه و تمیز کردن محیط پیرامون ( که شامل اتاق خواب ها و گاراژ و سالن و حیاطه) و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 فروردینماه سال 1390 17:19
سال نوی همه دوستای خوبم مبارک باشه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 23:53
مطلبی از احمد شاملو به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ... خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده. زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد. آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ... و آنها دیگر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 23:50
می دانید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر، آزار گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست....
-
چرا مادرمان را دوست داریم
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 23:44
چون ما را با درد بدنیامیآورد و بلافاصله با لبخند میپذیرند چون شیرشیشه را قبل از اینکه توی حلق ما بریزند ، پشت دستشان میریزند چون وقتی توی اتاق پی پی میکنیم زیاد با ما بداخلاقی نمیکنند و وقتی بعدها توی تشکمان جی جی میکنیم آبروی ما را نمیبرند و وقتی بعدها به زندگیشان ترکمون میزنیم فقط میگویند: خب جوونه دیگه،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 01:03
ای بابا انگار این فیلمه که در مورد پایان جهان در سال دو هزار و دوازده ساخته شده یواش یواش داره درست از آب در مییاد این از نیوزلند بد بخت که که جدای از زلزله موندن با این دو هزار تون ماسه از زیر زمین در اومده چه کار کنن( همین الان زلزله اومد در ضمن ) خب داشتم چی می گفتم آهان اونم از ژاپن بد بخت که با سونامی و زلزله دست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 19:51
سلام حس میکنم یه کم حالم بهتره و می تونم بنویسم و خوشحالم از این بابت که هر چند بنده نبودم اما لطف بی اندازه شما شامل حالم شده بود حالا چه خصوصی چه عمومی مرسی خب بریم سر خط نوشته جدید بنده بیست و پنج فوریه برابر با شش اسفند از ایران برگشتم و درست شنبه بعد از ظهر ساعت سه و چهل و پنج دقیقه رسیدم به شهر زلزله زده کراست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 22:40
سلام به همه شما دوستای خوبم من برگشتم نیوزلند سفر سخت و طولانی بود ولی خب ا ز سر گذروندم به زودی مییام دوباره در خدمتتون هستم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 آذرماه سال 1389 22:25
در حال حاضر باید یه قدر دانی ویژه داشته باشم ا ز همتون بابت اینکه همیشه منو شرمنده میکنید و با این سرعت وحشتناک و این همه فیلترینگ بازم برام کامنت میزارید اینو الان با پوست و گوشتم حس می کنم چون بیست دقیقه است دارم تلاش میکنم قسمت های نظرات وبلاگ هاتون برام باز بشه ولی نمیشه و هی یه علامت تعجب مییاد بالا اعصابم رو خط...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذرماه سال 1389 02:31
از همین اول پستم بگم که آزادید تمام صفت های مربوطه به آدمهای بی معرفت و فراموشکار و بی محبت رو تا سی ثانیه بهم بگید و من اصلا ناراحت نمیشم که هیچ بلکه خوشحالم میشم و یه کم از بار عذاب وجدانم کم میشه به خدا گرفتار شدم شدید سها به هوای ایران عادت نداشت و مدام مریض میشد و از همه اینا گذشته منم کلاس داشتم و هی کلاسام عقب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 01:29
سلام مرسی از حضور گرمتون ببخشید که خیلی بی معرفت شدم ولی چه کنم دیگه محیط کافی نت ها به نظرم زیاد خوب نیست و از یه طرف سها هم همه جا نمیمونه که من بتونم برم و چند ساعتی تو کافی نت باشم به امید خدا از فردا شروع می کنم برای یادگیری پخت شیرینی ایرانی البته از این کلاسهای سوسول بازی نیست فکر کنم جمع سن مربی ها م رو بگیری...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 22:42
سلام به همه من برگشتم الان تو یه کافی نت نشستم خیلی دارم با سیستمش حال می کنم درست یاد نوشتههای شهرزاد افتادم وقتی میرفت تو کافی نت و به همه توجه میکرد و نشونه هاشون رو طوری میداد که آدم حس میکرد طرف بغل دستش نشسته الان درست روبروی من یه پسره نشسته جو گیر و هی هم چند دقیقه یه بار کلاه مشکی مدل اسپرت خودش رو کج میکنه و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 08:13
سلام من رسیدم ایران هوا در درجه اول حالم رو حسابی گرفت وحشتناک آلوده است بعد ش هم سرعت انتر نت اینجا و این دکمه ها که جاشون با دکمه های همیشگی عوض شده و سخته برام خانواده این دوروز خیلی کنارم بودن به طوری که به طرز فجیعی احتیاج به خواب دارم الان ساعت فکر کنم یازده شبه و هنوز انگار شب نیست همه سرحال نشستن برای شام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 22:16
نمیدونم برای چند روز نمی تونم وبلاگم رو آپ کنم عازم سفر به ایران هستم برام دعا کنید سفر بی خطر و بی دردسری داشته باشم چند روزی هم به دیدار با اعضای خانواده خودم و سعید خواهد گذشت به محض اینکه وقت کنم براتون گزارش ها رو ارسال می کنم دوستتون دارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 00:17
http://nedayegolha.mihanblog.com/post/category/15 آدرس بالا آدرس سایت بسیار بسیار گرانبها و ارزشمند موسیقی اصیل ایرانی شامل بسیاری از آثار خوانندگان به نام ایرانی از جمله داریوش رفیعی. استاد بنان. جلیل شهناز .بیژن کامکار. علی اصغز .زند وکیل . هایده .مرضیه. الهه .ایرج .حمیرا .دلکش .و بسیاری دیگر است امیدوارم لذت ببرید
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 00:09
زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد در همه این سالها پیرمرد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 22:19
دو روز مونده به پرواز بی نهایت دلشوره دارم این استرس زلزله هم قاطی اش شد بد در بد شد صبح هم شش ریشتر اومد ده ثانیه تکون داد منم فقط سها رو بغل کردم پناه بردم کنار دیوار و بعدش تمام بدنم سر شده بود و تمام عضله های کمرم گرفت و کلی گریه کردم این زلزله دیگه آخرش بود خداییش
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 12:45
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 12:45
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 12:43
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 00:47
خرگوشم دوباره امشب قاطی کرده خودش رو هی میزنه به در و دیوار خدا کنه مثل دیشب زلزله نباشه هر چند که تا همین حالا که اینجا نشستم داره پس لرزه مییاد دلم هنوز داره می لرزه چقدر من ترسو بودم و خودم نمی دونستم یه سری لباس و خوراکی برداشتم با پتو و آب و نون و نوشیدنی تو ماشین گذاشتم که اگه اتفاقی افتاد بتونیم بریم توماشین...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 14:08
وای نمی دونید چه زلزله وحشتناکی دیشب اینجا اومد من اولش فکر کردم که قطار داره رد میشه و لرزش به خاطر اونه ولی بعدش دیدم نه انگار این لرزش فرق میکنه نفسم در نمییومد تمام خونه تکون می خورد گلدونهام افتاد سها رو بغل کردم ولی پاهام حس نداشت که فرار کنم فقط جیغ زدم سعید اومد سها رو بغل کرد و زدیم بیرون خونه دیدم هیچ کس...
-
همه ی بچه گی هایمان
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 16:52
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم یک مدت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 15:24
اینجا کوچه ای که خیلی دوستش دارم و این موقع سال پر از شکوفه میشه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 15:21
یه مرد تنها ست که گاهی مییاد و از زیر پل بزرگ نیو برایتون یه نقاشی رو روی شن ها شروع میکنه و تا بیست متر ادامه اش میده این یکی از نقاشی هاشه البته فکر کنم اسمش هنر محیطی باشه ولی هر چی هست که خیلی زیباست
-
اینم یه قسمتی از پارکی که پر از گلهای نرگس شده
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 15:20
-
اینجا جائیه که وقتی خیلی استرس دارم میرم و آروم میشم
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 15:19
-
درخت کاملیا
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 15:17